- تلی
- کیسه ای که در آن وسایل خیاطی (سوزن نخ انگشتانه و غیره) را جا دهند، دست افزار حجام
معنی تلی - جستجوی لغت در جدول جو
- تلی
- دست افزار حجام
کیسه ای که در آن اسباب خیاطی از قبیل سوزن و نخ و انگشتانه بگذارند
- تلی ((تُ))
- کیسه ای که در آن اسباب خیاطی را بگذارند، دست افزار حجام
- تلی
- طلا، زر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلیک
نرمی کردن، چاپلوسی کردن
گردن
خود فریبی گول نمایی
گردن دراز
دارایی دیرینه، دارایی رخنیک (رخن ارث)
قدیمی، مربوط به قدیم
منسوب به ختلان. از مردم ختلان اهل ختلان، اسبی که در ناحیه ختلان خیزد
از مردم ختلان، ویژگی نژادی از اسب، برای مثال تکاو سمندان ختلی خرام / همه تازه پیکر همه تیزگام (نظامی5 - ۹۵۲)
جمع تلیین
نرم کردن نرم گردانیدن،جمع تلیینات
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
جمع تلین
جمع تکلیف. یا تکلیفات دیوانی. مصادرات دیوانی
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
لینت دادن، نرم گردانیدن
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلمبار
دل آرامی
نمود
آری، بله
گوسفند بزرگ دنبه وهر جسمی که دارای آلات متعدد باشد
ابزاری، نهادی