جدول جو
جدول جو

معنی تلویزیون - جستجوی لغت در جدول جو

تلویزیون
جام جم
تصویری از تلویزیون
تصویر تلویزیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تلویزیون
فرانسوی دور نما جهان نما شهر فرنگ دستگاهی است که تصاویر اشیا واشخاص را از مسافت دور بوسیله امواج الکتریکی انتقال دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تلویزیون
((تِ لِ یُ))
دستگاهی است که تصاویر اشیاء و اشخاص را از مسافت دور به وسیله امواج الکترونیکی انتقال دهد
فرهنگ فارسی معین
تلویزیون
دستگاهی الکترونیکی که صورت اشیا و اشخاص و مناظر را از مرکز فرستنده دریافت و پخش می کند، کنایه از سازمانی که مسئولیت تهیه و پخش برنامه های تلویزیونی را برعهده دارد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیویزیون
تصویر دیویزیون
فرانسوی بخش واحدی نظامی لشکر: دیویزیون قزاق
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی است که بوسیله آن میتوان حوادثی را که در صحنه مخصوص از مسافت دور روی میدهد مشاهده کرد و صدایی که نزدیک صحنه عمل ایجاد میگردد دید و شنید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیویزیون
تصویر دیویزیون
واحد نظامی برابر با لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیویزیون
تصویر دیویزیون
واحدی نظامی، لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخش تلویزیونی کردن
تصویر پخش تلویزیونی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
प्रसारित करना
دیکشنری فارسی به هندی