جدول جو
جدول جو

معنی تلوستان - جستجوی لغت در جدول جو

تلوستان
(تَ)
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان است که 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابستان
تصویر تابستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ستان
تصویر دل ستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتستان
تصویر توتستان
توت زار، جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و باصفا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دار قرار، علّیین، دارالقرار، باغ ارم، سبزباغ، گشتا، دارالسّرور، فردوس اعلا، نعیم، باغ خلد، دارالخلد، جنّت، فردوس، رضوان، دارالسّلام، اعلا علّیین، دارالنّعیم، مینو، خلد، سرای جاوید، قدس برای مثال تا حروفش جمله عقل و جان شوند / سوی خلدستان جان پرّان شوند (مولوی - ۸۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که درخت سرو بسیار باشد، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد، برای مثال چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمستان
تصویر قلمستان
زمینی که در آن قلمه های درختان را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکستان
تصویر تاکستان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از ’تاغ’ و ’ستان’ جایی که درخت تاغ درآنجا بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام قدیم سیادهن. قصبه ایست جزءدهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 34 هزارگزی خاور ضیأآباد و بر کنار راه شوسۀ قزوین به همدان و زنجان قرار دارد و دارای 8253 تن سکنه است. در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. بوسیلۀ قنات و چاه و رود خانه ابهررود مشروب میگردد. محصول آن غلات، کشمش و قیسی و بادام است و شغل اهالی آن زراعت و باغبانی است. صنایع دستی مردم آنجا گلیم و جاجیم بافی است. دارای دبستان، شهربانی، پست و تلگراف و تلفن، ادارۀ املاک، ادارۀ کشاورزی و در حدود 150 باب دکان است. از آثار قدیمی آن حمامی متعلق به دورۀ شاه عباس است بفرمان رضاشاه در آن جا ساختمانهای جدید و خوبی احداث شده بود که اغلب آنها فعلاً خراب شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). این قصبه در 170هزارگزی تهران میان سیاه چشمه و سیاه باغ واقع است. راه آهن تهران به تبریز از آنجا میگذرد و ایستگاه راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جایی که دارای درختهای متعدد انگور باشد. (فرهنگ نظام). باغستان درخت رز. (ناظم الاطباء). از ’تاک’ (رز، مو) + ’ستان’ (مزید مؤخرمکانی). موستان. باغ انگور. رزستان. باغ انگوری. مؤلف قاموس کتاب مقدس در ذیل تاک و تاکستان آرد: اول کسی که در کتاب مقدس به غرس تاکستان مذکور است، نوح بود. (سفر پیدایش 9:20) و در ایام سلف تربیت آن را بخوبی میدانستند.... اما وطن و منشاء تاک در کوههای شرقی آسیای صغیر میباشد لکن شام و فلسطین بواسطۀ داشتن انواع و اقسام مختلف انگور مشهور بودند و در هر تلی که در مملکت یهودیه باشد، برجی دیده میشود که از برای باغبانان ساخته شده است و بهترین انواع این ثمر خوشگوار و لذیذ در آن باغها میروید و گاهی خود بوتۀمو را میگذارند که بر زمین گسترده شود و شاخهایش برمودارها یا مکانهای بلندبرآمده ثمر دهد و از این جهت است که در میکاه 4:4 میگوید: ’و هرکس زیر مو خود وهرکس زیر انجیر خود خواهد نشست’. (مقابل کتاب زکریا3:10). و بسا میشود که مو بر اطراف دیوارهای خانه برآید. (کتاب مزامیر 128:3). تاکستان را با دیوار یا خاربست و حظیره محفوظ نموده برجی نیز برای باغبانان در آن میسازند. (انجیل متی 21:33 مقابل سفر اعداد 22:24، کتاب مزامیر 80:8-13 و کتاب امثال سلیمان 24:31). و تاکستان از جملۀ املاک مرغوب و محترم عبرانیان بود، اگر بدی و ضرری به آنها وارد میشد آن را چون بلایی میدانستند بدان جهت اشعیا درباره جنگ آشوریان میفرماید: ’در آن روز هر مکانی که هزار مو بجهت هزار پاره نقره داده میشد پر از خار و خس خواهد بود’. (کتاب اشعیا 7:23). و در جای دیگر چون خواهد که حزن و اندوه را تشخیص دهد می فرماید: ’شیرۀ انگور ماتم میگیرد و کاهیده میگردد و تمامی شاددلان آه میکشند’. (کتاب اشعیا 24:7). و همچنین چون زکریا (ی) نبی قصد آمدن روزهای خوش و سلامتی مینماید میفرماید: ’مو ثمر خود راخواهد داد’. (کتاب زکریا 8:12 مقابل کتاب حبقوق 3:17 و کتاب ملاکی 3:11). و البته موبری و پاک کردن تاک از زواید بر مطالعه کننده مخفی نخواهد بود که اشخاص باغدار شاخه و نهالهای سال گذشته و گاهی از اوقات مال سال آینده را پاک میکنند و قوم اسرائیل را عادت این بود که تاکستانها و سایر املاک و مزارع را مدت سه سال واگذارند و ثمرش را نچینند. (سفر لاویان 19:23). در بعضی از اماکن در اول بهار تاکها را پاک کرده بعد از نمو، شاخهایی را هم که انگور نداشته باشند میبرندو بعد از ظهور و نمو، خوشه ها با زرده های آنها را که بعد از موبری اول ظاهر شده است، پاک میکنند و اغلب اوقات تاکستان را دو بار فلاحت کنند و سنگ و ریگ او رابرچینند و چیدن انگور با درو نمودن مقارن است. (سفرلاویان 26:5، کتاب عاموس 9:13) زیرا که نوبرهای انگور در اول تابستان میرسد. (سفر اعداد 13:23) و عبرانیان برای انگور چیدن بیشتر فراهم میشدند تا برای درو. (کتاب اشعیا 16:9 و سفر داوران 9:27) ملاحظه در انگور. (قاموس کتاب مقدس ص 243-244). رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ طِ)
دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کر کرمانشاهان. سکنۀ آن 215 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ چِ)
نام ناحیۀ جنوب شرقی ایران و محدود است از شمال به سیستان، ازجنوب به دریای عمان، از مشرق به پاکستان، از مغرب به شهرستانهای جیرفت و بندرعباس. درسازمانهای فعلی کشور از شهرستانهای زاهدان، سراوان، ایرانشهر، خاش و چاه بهار تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). ناحیه ای کم آب که قسمت جنوب شرقی فلات ایران را از کویر کرمان در شمال کوههای بم و بشاگرد تا مرزهای غربی سند و پنجاب اشغال می کند. سکنۀ آن از دو میلیون تن تجاوز نمی کند که بیشتر آنها از بلوچها هستند. بلوچستان بین ایران و پاکستان منقسم است. بلوچستان ایران در حدود 155هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و اکنون از نظر تقسیمات کشوری کمابیش جزء استان بلوچستان و سیستان است، و آن در جنوب شرقی ایران قرار دارد و از شمال محدود است به سیستان و کویر لوت، از شرق به بلوچستان پاکستان، از غرب به کرمان واز جنوب به دریای عمان. کوههایش بیشتر آتشفشانی است و رودهای مهم آن باهوکلات، بمپور، بم پشت و ماشکید است، و بنادر مهم آن گواتر و چاه بهار و طیس می باشد. نسبت جمعیت آن 2 تا 13 تن در هر کیلومتر مربع است. بلوچستان پاکستان دارای 347060 کیلومتر مربع وسعت و 178000 تن جمعیت است و جزء پاکستان غربی است و از شمال به افغانستان، از مشرق به ایالت کراچی، از جنوب به دریای عربستان و از غرب به ایران محدود است. نام بلوچستان در کتیبه های میخی داریوش در بیستون و تخت جمشید مکه ضبط شده است و اطلاع ما از دورۀ پیش از اسلام این ناحیه بسیار کم است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بِ دُو)
یکی از دهستانهای بخش هریس شهرستان اهر است. از 36 آبادی تشکیل شده که جمعاً در حدود 19920 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
شهر نصیبین. این شهر کهنسال که در کتیبه های آشوری بخط میخی از نهصد سال پیش از مسیح ببعد نسیبینا خوانده شده، پایگاه شهرستانی است که بعدها ((بیت عربایه)) نامیده شده است. این شهرستان در پهلوی اروستان یاد گردیده و نویسندۀ ارمنی موسی خورنچی در مائۀ پنجم میلادی شهرستان نصیبین (نچیبین) را اروستان نامیده است شک نیست که در روزگار ساسانیان شهرستان نصیبین نزد ایرانیان اروستان خوانده میشده است یعنی بنام سریانی آن سرزمین که بیت عربایه باشد هیئت ایرانی داده اند چنانکه سرزمین بابل یعنی جائیکه بعدها سلوکیه و تیسفون بنا گردید و بیت ارامیه خوانده شد، نام سورستان داده اند. بلاذری و مسعودی و ابن رسته نیز همین نام را بکار برده اند. در زند یعنی تفسیر پهلوی اوستا که در روزگار ساسانیان نوشته شده، در فرگرد اول وندیداد بند 19 در توضیح کلمه رنگها که نام رودی است، از اروستان ارم (اروستان روم) نام برده و آن با رود دجله که در فارسی اروند گویند یکی دانسته شده است. اینکه مفسر اوستائی مخصوصاً اروستان (نصیبین) را از آن دولت روم خوانده، یادآور سال 591 میلادی است که خسروپرویزاروستان را به موریکیوس (موریق) امپراطوربیزانس (رم سفلی) واگذار کرد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 163- 164)
لغت نامه دهخدا
از طسوج جوزه و جرکان. (تاریخ قم ص 119)
لغت نامه دهخدا
(تِ خِ)
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ سِ تِ)
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 12000گزی باختر ساردوئیه و 4000گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ لِ)
دهی است از بخش سیاهکل شهرستان دیلمان که 117 تن سکنه دارد. آب آن از شمرود و محصول عمده اش برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 458 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دارکله (گویش گیلکی) نهالستان زمینی که در آن قطعه های درختان (مانند بید تبریزی و غیره) را کارند تا از چوب آنها بعدا استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که در آن درخت سرو بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلدستان
تصویر خلدستان
جای خرم و با صفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوستان
تصویر دیوستان
محل اقامت دیوان دیو کده دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرستان
تصویر تمرستان
باغ خرما کویکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتستان
تصویر توتستان
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
فرهنگ لغت هوشیار
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که درآن درختان میوه دار بسیارباشد: ریگ و شورستان و سنگ و دشت و غار و آب شور کشت و میوستان و باغ و راغ چون دیباستی. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
((بِ))
دومین فصل سال، فصل گرما، صیف
فرهنگ فارسی معین
((قَ لَ مِ))
زمینی که در آن قلمه های درخت را کارند تا از چوب آن ها بعداً استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین
تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع در استرآباد.، روستایی از بخش کتول در شمال غربی شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در نه کیلومتری شمال شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی