تلاقی، به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم برای مثال عشق صورت ها بسازد در فراق / نامصور سر کند وقت تلاق (مولوی - ۸۰۶)
تلاقی، به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم برای مِثال عشق صورت ها بسازد در فراق / نامصور سر کند وقت تلاق (مولوی - ۸۰۶)
چنار، دهی است جزء دهستان سیاهرود بخش حومه شهرستان دماوند که در 13 هزارگزی باختر دماوند و 500 گزی جنوب راه شوسۀ رودهن به فیروزکوه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، لوبیا، سیب زمینی و باغات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. مزارع کولی بک، اسب چران، نوده و کندک نیز جزء این ده محسوبند و ساکنان این آبادی از ایل هداوند میباشند که در فصل بهار برای تعلیف احشام خود به لار میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
چنار، دهی است جزء دهستان سیاهرود بخش حومه شهرستان دماوند که در 13 هزارگزی باختر دماوند و 500 گزی جنوب راه شوسۀ رودهن به فیروزکوه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، لوبیا، سیب زمینی و باغات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. مزارع کولی بک، اسب چران، نوده و کندک نیز جزء این ده محسوبند و ساکنان این آبادی از ایل هداوند میباشند که در فصل بهار برای تعلیف احشام خود به لار میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دریده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و کنت لمعشر سعدا فلما مضیت تمزقوا بالمنحسات. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192). اگر زمان آن تحکمات امتداد یافتی نظم حال و مال بگسستی و جمعیت حشم به تفرق و تمزق پیوستی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 188)
دریده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و کنت لمعشر سعدا فلما مضیت تمزقوا بالمنحسات. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192). اگر زمان آن تحکمات امتداد یافتی نظم حال و مال بگسستی و جمعیت حشم به تفرق و تمزق پیوستی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 188)
صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات. (ناظم الاطباء). تلاقی: لینذر یوم التلاق. (قرآن 40 / 15). عشق صورتها بسازد در فراق تا مصور سرکشد وقت تلاق. مولوی. رجوع به تلاقی شود
صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات. (ناظم الاطباء). تلاقی: لینذر یوم التلاق. (قرآن 40 / 15). عشق صورتها بسازد در فراق تا مصور سرکشد وقت تلاق. مولوی. رجوع به تلاقی شود
آن گوشت زیادتی را گویند که در میان فرج زنان است. (برهان) (آنندراج). ریشی که در میان فرج بود. (شرفنامۀ منیری). بظر و گوشت پاره مانندی در بالای کس زنان که در ختنه بریده می شود. (ناظم الاطباء). وذره. وذقه. عنبله. عنبل. عنتل. قنب. (منتهی الارب). چوچوله. دلاق، بمعنی پاچۀ تنبان و شلوارهم آمده است. (برهان) (آنندراج). ازار پایچه. (شرفنامۀ منیری). پاچۀ تنبان و شلوار. (ناظم الاطباء)
آن گوشت زیادتی را گویند که در میان فرج زنان است. (برهان) (آنندراج). ریشی که در میان فرج بود. (شرفنامۀ منیری). بظر و گوشت پاره مانندی در بالای کس زنان که در ختنه بریده می شود. (ناظم الاطباء). وذره. وذقه. عنبله. عنبل. عنتل. قنب. (منتهی الارب). چوچوله. دلاق، بمعنی پاچۀ تنبان و شلوارهم آمده است. (برهان) (آنندراج). ازار پایچه. (شرفنامۀ منیری). پاچۀ تنبان و شلوار. (ناظم الاطباء)
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات