جدول جو
جدول جو

معنی تلجلج - جستجوی لغت در جدول جو

تلجلج
سخن را در دهان گردانیدن، در گفتن مردد بودن، لقمه را در دهان گرداندن، متردد و دودله شدن
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
فرهنگ فارسی عمید
تلجلج(تَ جَ هَُ)
دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمه الحکمه تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تلجلج
متردد و دو دله شدن
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
فرهنگ لغت هوشیار
تلجلج((تَ لَ لُ))
مردد بودن، در گفتن سخنی تردید داشتن
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ لَ لِ)
زبان گرفته. (ناظم الاطباء) ، دودله و متردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بی ثبات. (ناظم الاطباء). جنبنده، گیرنده چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلجلج شود
لغت نامه دهخدا
زاج سیاه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
به لجه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لججت السفینه، ای خاضت اللجه و کذا الجج القوم،ای دخلوا لجه البحر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ لَ)
طعام نیکو و خوشمزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ لَ)
طعام سلیج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سلیج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
دعوی کردن متاع کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
درهم آمیخته، مشتبه، مردود. ناروا. یقال الحق ابلج و الباطل لجلج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا