در بدیع اشاره کردن شاعر در شعر خود به قصه یا مثلی معروف یا آوردن اصطلاح بعضی علوم در شعر، مانند، برای مثال سحر سخنم در همه آفاق برفته ست / لیکن چه کند با «ید بیضا» که تو داری (سعدی۲ - ۵۷۸)، نگاه کردن و اشاره کردن به سوی چیزی، نگاه گذار کردن به سوی چیزی
در بدیع اشاره کردن شاعر در شعر خود به قصه یا مثلی معروف یا آوردن اصطلاح بعضی علوم در شعر، مانند، برای مِثال سِحر سخنم در همه آفاق برفته ست / لیکن چه کند با «ید بیضا» که تو داری (سعدی۲ - ۵۷۸)، نگاه کردن و اشاره کردن به سوی چیزی، نگاه گذار کردن به سوی چیزی
داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیف شدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف به منظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن، مایه کوبی، مایۀ درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده داخل کردن برای بارور شدن آن تلقیح مصنوعی: داخل کردن منی در مهبل به وسیله ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن
داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیف شدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف به منظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن، مایه کوبی، مایۀ درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده داخل کردن برای بارور شدن آن تلقیح مصنوعی: داخل کردن منی در مهبل به وسیله ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن
جای دادن کسی را. (منتهی الارب). جای دادن ربّاح را که کپی باشد در منزل خود. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به سود رسانیدن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد)
جای دادن کسی را. (منتهی الارب). جای دادن رُبّاح را که کپی باشد در منزل خود. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به سود رسانیدن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد)
بماندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عاجز و درمانده شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درمانده و مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) : استنفرتهم فبلحوا علی، ای ابوا کأنهم اعیوا عن الخروج معه و اعانته و طلبت منه حقی فبلح، ای عجز عن الاداء. (اقرب الموارد)
بماندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عاجز و درمانده شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درمانده و مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) : استنفرتهم فبلحوا علی، ای اَبوا کأنهم اعیوا عن الخروج معه و اعانته و طلبت ُ منه ُ حقی فبلح، اَی عجز عن الاداء. (اقرب الموارد)
گشن دادن، مایه زدن گشت دادن مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد، داخل کردن مایه آبله در بدن برای جلوگیری کردن از سرایت آن (اختصاصا)، مایه زدن واکسن زدن (مطلقا)، مایه کوبی، جمع تلقیحات
گشن دادن، مایه زدن گشت دادن مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد، داخل کردن مایه آبله در بدن برای جلوگیری کردن از سرایت آن (اختصاصا)، مایه زدن واکسن زدن (مطلقا)، مایه کوبی، جمع تلقیحات