- تلبیح
- سالخورده گشتن
معنی تلبیح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستگرد
زشت انگاری
بسیار کشی کشتار
پهن کردن، پهناور گردانیدن
خدای را به پاکی یاد کردن
دیدار بامدادی، نوشاندن در بامداد
آشکا کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی
اجابت کردن
خشت زدن، آش سبوس
لاپوشانی آکپوشانی، ترفند ترفند کاری، در آمیزی، رنگ آمیختن نیرنگ ساختن پنهان کردن حقیقت پنهان کردن مکر خویش، نیرنگ سازی، رنگ نیرنگ، جمع تلبیسات
کسی را بدرنگ واداشتن
گریبان گرفتن و در خصومت کشیدن، مغزدار شدن دانه
گشن دادن، مایه زدن گشت دادن مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد، داخل کردن مایه آبله در بدن برای جلوگیری کردن از سرایت آن (اختصاصا)، مایه زدن واکسن زدن (مطلقا)، مایه کوبی، جمع تلقیحات
مطلبی را به اشاره فهماندن
خیال نمودن، آشکار کردن
بماندن، عاجز و درمانده شدن
مطلبی را به اشاره فهماندن، در ضمن گفته یا نوشتۀ خود موضوعی را با کنایه و اشاره بیان کردن
پوشاندن، پنهان داشتن مکر و عیب خود از مردم، فریب و خدعه به کار بردن، چیزی را برخلاف آنچه هست به مردم وانمود کردن، پوشاندن حقیقت امری، پنهان کردن حقیقت
اجابت کردن، لبیک گفتن در جواب کسی، لبیک گفتن در حج
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیف شدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف به منظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن، مایه کوبی، مایۀ درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده داخل کردن برای بارور شدن آن
تلقیح مصنوعی: داخل کردن منی در مهبل به وسیله ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن
تلقیح مصنوعی: داخل کردن منی در مهبل به وسیله ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
خدا را به پاکی یاد کردن، سبحان الله گفتن، در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
نگاه تند و آنی به چیزی افکندن، اشاره کردن، اشاره کردن شاعر در شعر به داستان یا مثلی مشهور یا آوردن اصطلاحات علمی در شعر
در بدیع اشاره کردن شاعر در شعر خود به قصه یا مثلی معروف یا آوردن اصطلاح بعضی علوم در شعر، مانند، برای مثال سحر سخنم در همه آفاق برفته ست / لیکن چه کند با «ید بیضا» که تو داری (سعدی۲ - ۵۷۸) ، نگاه کردن و اشاره کردن به سوی چیزی، نگاه گذار کردن به سوی چیزی
زشت کردن، زشت شمردن، قبح و زشتی کار کسی را نمایاندن و بد گفتن از آن