جدول جو
جدول جو

معنی تلاکن - جستجوی لغت در جدول جو

تلاکن
(تَ)
لکنت نمودن با خود تا مردم خندد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق، بسیار فربه، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
نام قدیم بخشی از بلژیک در ایالت برابان که در سال 1921 میلادی به بروکسل منضم شد
به معنی لاشکن است و آن کوهی باشد نزدیک به ملک روس. (آنندراج) ؟
لغت نامه دهخدا
(تَ جَمْ می)
دشنام دادن یکدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشاتم، تماجن. (از اقرب الموارد). رجوع به تماجن شود، بر یکدیگر لعنت خواندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیباکی نمودن باهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
انبوهی کردن مردم و فراهم آمدن بر آب و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
غلیواژ. (آنندراج). زغن و غلیواج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام کرسی بخش در ایالت ’تارن’. از ولایت کاستر به فرانسه. دارای 2546 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ دَ)
اکنون. اصل آن، الان است و ’ت’ را بر آن افزودند چنانکه در تحین. (منتهی الارب). الان و اکنون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وصلینا کمازعمت تلانا، ای الان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلاعن
تصویر تلاعن
دشنامگویی به هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاغن
تصویر تلاغن
دشنام دادن بکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاعن
تصویر تلاعن
((تَ عُ))
یکدیگر را لعن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلان
تصویر تلان
((تَ لّ))
بسیار فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
اما، لیکن، ولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیمانه ی پر، بتکان، تکان بده
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی است بوته ای به ارتفاع یک متر و اندی و با گل هایی زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
خرامان، چاق، فربه
فرهنگ گویش مازندرانی