جدول جو
جدول جو

معنی تلافی - جستجوی لغت در جدول جو

تلافی
تدارک کردن، عوض دادن، جبران کردن، دریافتن، رسیدن
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
فرهنگ فارسی عمید
تلافی
در فارسی شیان تاوان، تایگانه در تازی به دست آوردن از میان بردن دریافتن جبران کردن تدارک کردن، عوض دادن، دریافت جبران. دریافتن، جبران
فرهنگ لغت هوشیار
تلافی
((تَ))
دریافتن، جبران کردن
تصویری از تلافی
تصویر تلافی
فرهنگ فارسی معین
تلافی
انتقام، تقاص، جبران، جزا، خون خواهی، سزا، تاوان، غرامت
متضاد: عفو، جبران کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاقی
تصویر تلاقی
به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاشی
تصویر تلاشی
از هم پاشیده شدن، پراکنده شدن اجزای چیزی، اضمحلال، نیست و نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خَ)
منسوب به علم خلاف. رجوع به علم خلاف ذیل خلاف شود.
- مسائل خلافی، مسائل مربوط بعلم خلاف: صادق را... با قاضی بلخ و مسأله های خلافی.... (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(حُ فی ی)
وادی حلافی، وادی که گیاه دوخ رویاند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گیاهی درهم پیچیده، یقال: هذا تلافیف من عشب، ای نبات ملتف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک درپیچیدنها (غیاث اللغات). گیاهی درهم پیچیده و نیک درپیچیدنها. (آنندراج). این جمع تلفیف است. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- تلافیف الامعاء، درپیچیدگی امعاء: تلافیف الامعاء عباره عن التفافها، یقال: فی ارض بنی فلان، تلافیف من عشب، ای نبات ملتف. (بحر الجواهر، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
- تلافیف مغز، انعطافها ضخیمند که بمیان هم قرار گرفته سطح مغز را پوشانیده اند و برای هریک یک قاعده یا کنارۀ ملصق یا کنار آزادی قائل شده اند. (تشریح میرزاعلی ص 791). سطح بیرونی قشر نیم کره های مغز بوسیله شیارهای بسیاری به قطعه ها وشکنج ها تقسیم شده است، شیارهای عمیق قطعات مغز را محدود می سازند و شیارهای کم عمق هر قطعه را به چند شکنج تقسیم می کنند. شکنج ها و قطعات غالباً بوسیلۀ چینی بنام چین ارتباطی با یکدیگر ارتباط دارند. ناهمواریهای مغز در اثر نمو سطح بیرونی آن است که نسبت به نمو سطح درونی جمجمه زیادتر است... (کالبدشکافی - تشریح عملی سر و گردن - تألیف دکتر کیهان صص 218). رجوع بهمین کتاب صص 218-231 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
رسنده و دریابندۀ چیزی. (آنندراج). آن که دریافت میکند و می یابد چیزی را. (ناظم الاطباء). رجوع به تلافی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکافی
تصویر تکافی
سر به سری، بسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علافی
تصویر علافی
عمل و شغل علاف، دکان علاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاحی
تصویر تلاحی
هم دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافی
تصویر تدافی
دریافتن، پستاگرفتن (پستا نوبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاشی
تصویر تلاشی
نیست شدن نابود گشتن، پراکنده شدن، نیستی نابودی، پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلافی
تصویر متلافی
دریابنده رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافی
تصویر توافی
تمام و کمال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعافی
تصویر تعافی
صحت یافتن، بعافیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
همخوشی، همگایی بازی کردن با یکدیگر همدیگر را سرگرم ساختن بلهو و لعب مشغول گردیدن، با هم بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوی
تصویر تلاوی
گرد آمدن مردم
فرهنگ لغت هوشیار
همدیداری همرسی همرسش، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. با هم ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصافی
تصویر تصافی
((تَ))
با هم دوستی خالصانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توافی
تصویر توافی
((تَ))
وفا به عهد کردن با یکدیگر، با هم تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاهی
تصویر تلاهی
((تَ))
یکدیگر را سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاقی
تصویر تلاقی
((تَ))
دیدار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاشی
تصویر تلاشی
((تَ))
از هم پاشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علافی
تصویر علافی
برنج فروشی، علوفه فروشی، هرزه گردی، بیهودگی، بیکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجافی
تصویر تجافی
((تَ))
بر جای قرار نگرفتن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاشی
تصویر تلاشی
فروپاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تلطیفی، تسکین
دیکشنری اردو به فارسی