جدول جو
جدول جو

معنی تلاشگر - جستجوی لغت در جدول جو

تلاشگر
فعل فعال، ساعی، پرتلاش، زحمت کش، پرکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
تماشاچی، آنکه بازی و نمایش یا مسابقه و امثال آن ها را تماشا می کند، تماشاگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانگر
تصویر توانگر
توانا، زورمند، کنایه از دارا، ثروتمند، مالدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالشگر
تصویر مالشگر
دلاک، مشت و مالچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، بامبو، طباشیر، ثلج صینی، نی هندی، ثلج چینی
کنایه از سفیدی
کنایه از سپیده دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
کسی که از روی کبر و غرور و نخوت می خرامد، جنگجو، مبارز، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانگر
تصویر توانگر
زورمند، قادر، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
بشارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
تماشاچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناشیر
تصویر تناشیر
سرمشقهای کودکان دبستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلانگر
تصویر جلانگر
قفل ساز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گلاب گیرد گلاب کش: هین از ترشح زین طبق بگذر توبی ره چون عرق از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامشگر
تصویر لامشگر
نارون
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در حمان بدن اشخاص را مالش دهد دلاک: بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت. (نظامی. گنجینه گنجوی 139)، آنکه با زنان ملاعبه کند
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ))
ماده ای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب به کار می رفت، اول صبح، اول هر چیزی، خبر خوش، مژده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانگر
تصویر توانگر
((تَ گَ))
توانا، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
((~. گَ))
بیننده، ناظر، کسی که تماشا می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
((~. گَ))
کسی که از روی کبر و غرور می خرامد، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
مبارز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
Spectator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
spectateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
зритель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
Zuschauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
глядач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
观众
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
espectador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
spettatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
espectador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
toeschouwer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
ผู้ชม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
penonton
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
दर्शक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
צוֹפֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تماشاگر
تصویر تماشاگر
観客
دیکشنری فارسی به ژاپنی