پیاله باشد مطلقاً خواه پیالۀ شراب خوری و خواه قهوه خوری. (برهان) (ناظم الاطباء). پیاله. (آنندراج) (انجمن آرا). پیاله. کاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو. عمید لوبکی (از انجمن آرا). و رجوع به کلاجوی شود
پیاله باشد مطلقاً خواه پیالۀ شراب خوری و خواه قهوه خوری. (برهان) (ناظم الاطباء). پیاله. (آنندراج) (انجمن آرا). پیاله. کاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو. عمید لوبکی (از انجمن آرا). و رجوع به کلاجوی شود
توداجو. یکی از امرای دوران بایدوخان و منازع امیر طغاچار: امیر طغاچار بسبب آنکه تداجو با او به قوت و استظهار بایدو، مخالفت و منازعت میکرد از دولت بایدو ملول و نفور شده بود. (تاریخ غازان ص 80)
توداجو. یکی از امرای دوران بایدوخان و منازع امیر طغاچار: امیر طغاچار بسبب آنکه تداجو با او به قوت و استظهار بایدو، مخالفت و منازعت میکرد از دولت بایدو ملول و نفور شده بود. (تاریخ غازان ص 80)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد 7 هزارگزی شمال باختری زاغه، 6 هزارگزی شمال راه خرم آباد به بروجرد، جلگه سردسیر مالاریائی با 400 تن سکنه آب از سراب تاجو، محصول آنجا غلات لبنیات پشم، شغل اهالی زراعت گله داری، صنایع دستی و زنان: قالی، جاجیم بافی، مزرعۀ ’نعل ظهراب’ جزء این آبادی است، ساکنین از طایفۀ دالوند بوده در خانه و چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام به قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد 7 هزارگزی شمال باختری زاغه، 6 هزارگزی شمال راه خرم آباد به بروجرد، جلگه سردسیر مالاریائی با 400 تن سکنه آب از سراب تاجو، محصول آنجا غلات لبنیات پشم، شغل اهالی زراعت گله داری، صنایع دستی و زنان: قالی، جاجیم بافی، مزرعۀ ’نعل ظهراب’ جزء این آبادی است، ساکنین از طایفۀ دالوند بوده در خانه و چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام به قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند
ترکی آبخوره چرمین، آبشخورزمستانی جام و ظرفی که از چرم می ساختند و در آن آب و شراب می نوشیدند از نوع آبخوریهای چرم بلغاری، نهری که در آن ستوران در موسم سرما آب خورند