جدول جو
جدول جو

معنی تلاتل - جستجوی لغت در جدول جو

تلاتل
(تُ تِ)
فربه نازک اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تلاتل
(تَ تِ)
جمع واژۀ تلتله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
واختل ذوالمال و المثرون قدبقیت
علی التلاتل من اقوالهم عقد.
و گویند تلاتل شدائد مقلقه است و واحدی ندارد. (از اقرب الموارد). جمع تلتله. رجوع به تلتله شود
لغت نامه دهخدا
تلاتل
فربه نازک اندام
تصویری از تلاتل
تصویر تلاتل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
یکدیگر را کشتن، با هم جنگ کردن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلال
تصویر تلال
تل ها، پشته ها، تپه ها، جمع واژۀ تل
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
از اتباع است، یقال: هو الضلال بن التلال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلاله شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تودۀ خاک و تودۀ ریگ و پشته. (آنندراج) : در فصل ربیع کلالۀ لاله از قلال جبال و یفاع تلال او چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان. (سندبادنامه ص 120)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَفْ فی)
دراز گردیدن و انبوه شدن علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ دَ)
اقتتال. (زوزنی). کارزار کردن و بهم کشتن نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یکدیگر را کشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
بپای شدن. (زوزنی). یکی بعد دیگر برآمدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارج شدن بعض قوم بر اثر بعضی دیگر. (از متن اللغه). خارج شدن قوم متتابع یکدیگر، یکی پس از دیگری. (از المنجد) ، قطره قطره جاری شدن اشک. (از متن اللغه) (از المنجد) ، پاره شدن رشته لؤلؤ. (متن اللغه). پراکنده شدن لؤلؤ متتابع یکدیگر. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءِ)
جمع واژۀ تلیل. رجوع به تلیل شود
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ)
دهی است از دهستان حیات داود که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تلاصق، تضارب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار که در بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکدیگر را فریفتن. (زوزنی) (آنندراج). فریفته شدن با یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
تلالا:
مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلا
باک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به تلالا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
یکدیگر را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاتل
تصویر تخاتل
یکدیگر را فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلال
تصویر تلال
جمع تل، پشته ها جمع تل پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاتل
تصویر تقاتل
((تَ تُ))
یکدیگر را کشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلال
تصویر تلال
((تَ))
جمع تل، پشته ها
فرهنگ فارسی معین
تکان تکان، حرکات پاندولی و اضافی بدن در حال راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی