جدول جو
جدول جو

معنی تلابخت - جستجوی لغت در جدول جو

تلابخت
از مکان های واقع در روستای زیارت گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوق چوبی دراز که مرده را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلابت
تصویر صلابت
مهابت، سختی، نیرو، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
قرائت قرآن، خواندن کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملابست
تصویر ملابست
بر عهده گرفتن، همراهی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تنبیت. (از اقرب الموارد). رجوع به تنبیت شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کلب (بمعنی سگ). (منتهی الارب). رجوع به کلب و کلاب شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
نام یکی از دیه های استرابادرستاق. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 128)
لغت نامه دهخدا
(یُ بَ گِ رِ تَ)
اﷲبختی. توکلت علی اﷲ. به اعتماد بخت و اقبال. بی فکر و اندیشه. بدون دانستن پایان کار
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تلبیب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ نَ)
دهی است از دهستان اشکور سفلی که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و در حدود 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تابوت. (دهار) (المنجد) (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تابوت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ عَ)
ملابسه. رجوع به ملابسه شود، با همدیگر مشابهت داشتن. (غیاث).
- ادنی ملابست، کوچکترین مناسبت و ارتباط و مشابهت.
، مزاوله. معالجه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مروسیدن و کوشیدن و رنج بردن در کاری. عهده دار شدن کاری. پرداختن و اشتغال ورزیدن به امری: من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرت و گفتار ایشان چنان الفی تازه گشته بود... که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می بود. (کلیله چ مینوی ص 16). چه خدمت است که خادم ملابست اشغال آن به حضور تواند کردکه به غیبت هزار چندان نکند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 130). در بدو سلطنت سلطان یمین الدوله هم بر آن قاعده ملابست آن شغل می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 32). طریق آن است که... از حضور استعفا خواهد و حکم او در مباشرت آن کار و ملابست آن مهم مطلق گرداند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 169). مدتی ملابست عمل جوزجان کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 362). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
سخت شدن استوار گشتن، سختی استواری محکمی، زفتی درشتی مقابل لینت، صولت مهابت مخوف بودن قدرت. سخت شدن، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوقی دراز که مرده را در آن گذارند و به گورستان برند
فرهنگ لغت هوشیار
خوانش، خواندن قرائت کردن، قرائت. خواندن قرآن و جز آن، خواندن با قرائت و اندیشه و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملابست
تصویر ملابست
در هم آمیختن امور مشتبه کردن، بعهده گرفتن: (چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری بمن بر آمد) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهبات
تصویر تلهبات
جمع تلهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلعبات
تصویر تلعبات
جمع تلعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقبات
تصویر تلقبات
جمع تلقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیابشت
تصویر تیابشت
سقز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملابست
تصویر ملابست
((مُ بِ سَ))
درهم آمیختن امور و مشتبه ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوق فلزی یا چوبی که مرده را در آن گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
((تَ وَ))
خواندن، قرائت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلابت
تصویر صلابت
((صَ بَ))
سخت و استوار شدن، استواری، مهابت
فرهنگ فارسی معین
آمیزش، مخالطت، التباس، مشتبه سازی، آشنایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
Recitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
декламация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
Rezitation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
декламація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
recytacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
朗诵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
recitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
recitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
recitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی