- تقویم
- سالنامه، گاهشمار
معنی تقویم - جستجوی لغت در جدول جو
- تقویم
- تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاسهای معین، کاغذی که در آن ماهها و روزها چاپ شده باشد، ارزیابی
- تقویم
- تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاس های معین، دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ می کنند، گاهنامه،
راست کردن، کجی چیزی را راست کردن، قیمت کردن، بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی
تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم رومی: تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است، تاریخ اسکندر
تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تقویم ملکی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تقویم هجری: تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
- تقویم ((تَ))
- بهاء جنسی را تعیین کردن، راست کردن، تعیین اوقات و زمان ها، گاهنامه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توان بخشی، نیرو بخشی
بخشش، بخش
پیشکش
درنگ کردن، اراده چیزی نمودن بعد از چیزی
سرگیجگی از می، پایش بخشیدن (پایش دوام)، تر کردن گرد دهان
نیرو دادن توانا کردن نیروبخشی
فروخواندن
دنبال کردن
ویران کردن بنا را
کوژاندن چنبراندن، کوژ پشتی از پیری
گرد بریدن
استواری و قدرت و استحکام نیرو دادن و نیروبخشیدن
زمین کنی زمین کندن
بخش کردن، قسمت و توزیع
جلو بردن، پیشکشی کردن
جمع تقویم
نان پختن
سرزنش کردن ملامت کردن سرزنش کردن نکوهش کردن، سرزنش نکوهش، جمع تلویمات
خواب کردن خواب کردن خوابانیدن، یا تنویم مغناطیسی. هیپنوتیزم
خوابیدن اندک
تشنه کردن
چوب ها و طناب های بنا را برآوردن
پراکنده کردن، بخش کردن، قسمت کردن، در ریاضیات قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه) است یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود
پیش انداختن، جلو بردن، پیش فرستادن، مقدم داشتن، پیشکش کردن
قوه دادن، نیرو دادن، توانایی دادن، توانا کردن، نیرومند ساختن
Reinforcement, Amplification