جدول جو
جدول جو

معنی تقنذ - جستجوی لغت در جدول جو

تقنذ
(تَبْ)
به چوبدستی زدن کسی را، یقال:تقنذه بالعصا، ای ضربه کما یضرب القنفذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تقبض. (اقرب الموارد). رجوع به تقبض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ بُ)
یخنی نهادن نفقۀ فاضل برآمده را. یقال: تقنی بنفقه، اذا اکتفی فضلت فاضله فادخرها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
قناعت کردن. (تاج المصادر بیهقی). قناعت نمودن. (زوزنی). به تکلف قناعت کردن. (از اقرب الموارد) ، مقنعه براوکندن زن. (تاج المصادر بیهقی). پوشیدن زن قناع را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پوشیدن زن قناع و قناع بالکسر پرده و پوشش، که بر بالای مقنع پوشند. (آنندراج). پوشیدن خود را به جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سلاح پوشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَبْ)
صید کردن. (تاج المصادر بیهقی). شکار کردن. (زوزنی). شکار کردن و شکار جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقنز شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ)
صید جستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تقنص. (اقرب الموارد). رجوع به تقنص شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ)
واگذاشتن آب را بعد از سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سر برداشتن از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کم از سیرابی خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَیْ یی)
بچهل رسیدن اسبان و مقنب شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: قنبوا نحو العدو و تقنبوااذا تجمعوا و صاروا مقنباً. (اقرب الموارد) ، داخل شدن در خانه خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
انقاذ. (زوزنی). برهانیدن. (دهار). رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
طبیعت و اصل، یقال: الفصاحه من تفنه، ای من سوسه. والسوس، الطبع، مرد حاذق، گل و لای چاه، آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند آن که به ته نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام مردی تیرانداز. و یضرب بجوده رمیه المثل، یقال: فلان بن تقن، یعنی فلان استاد است در تیر انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقنع
تصویر تقنع
قناعت کردن، قناعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقنص
تصویر تقنص
شکار جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقذ
تصویر تنقذ
رهایی دادن
فرهنگ لغت هوشیار