معنی تقن تقن (تِ) طبیعت و اصل، یقال: الفصاحه من تفنه، ای من سوسه. والسوس، الطبع، مرد حاذق، گل و لای چاه، آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند آن که به ته نشیند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا