جدول جو
جدول جو

معنی تقطیف - جستجوی لغت در جدول جو

تقطیف
(تَ بَ هَُ)
بریدن خوشۀ انگور و چیدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مانند قطف است در تمامی معانی. (از اقرب الموارد) ، خراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطف شود، تقطیر آب در خمره. (از اقرب الموارد). رجوع به تقطیر شود
لغت نامه دهخدا
تقطیف
خوشه چینی، خراشیدن
تصویری از تقطیف
تصویر تقطیف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
چکاندن، قطره قطره چکانیدن، در علم شیمی جدا کردن مادۀ فرّار جسمی از مادۀ غیر فرّار آن به وسیلۀ حرارت دادن. بسیاری از نوشابه های الکلی از طریق تقطیر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
لطیف کردن، زیبا و دلپسند کردن
فرهنگ فارسی عمید
در علم عروض سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخطیف
تصویر تخطیف
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویف
تصویر تقویف
دنبال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطین
تصویر تقطین
شکوفه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
قطعه قطعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیط
تصویر تقطیط
لورانک ساختن لورانک تراشیدن (لورانک دبه آوندی از چرم یاچوب)
فرهنگ لغت هوشیار
چکانش ویتاختن، بر پهلو افکندن چکانیدن، جدا کردن ماده فرار جسمی از ماده غیر فرار آن بوسیله حرارت دادن،جمع تقطیرات
فرهنگ لغت هوشیار
ترشرویی روی در هم کشیدن روترش کردن گره به پیشانی زدن، ترشرویی، جمع تقطیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیف
تصویر تعطیف
مهربانی مهربانی کردن، گرایاندن به سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
لطیف گردانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطیف
تصویر تنطیف
چفته بستن (چفته اتهام)، آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیب
تصویر تقطیب
((تَ))
رو ترش کردن، گره به پیشانی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
((تَ))
چکانیدن، فرایند تبدیل گاز یا بخار به مایع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
((تَ))
لطیف کردن، زیبا ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
((تَ))
پاره پاره کردن، تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر، کنایه از پیمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Hyphenation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
Distillation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
destylacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
sillabazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
destilação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
hifenização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
蒸馏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
连字符使用
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
розділення дефісами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
łącznikowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
дистиляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
Destillation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Silbentrennung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
дистилляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
расстановка дефисов
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
distillazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی