جدول جو
جدول جو

معنی تقصیع - جستجوی لغت در جدول جو

تقصیع
(تَ)
برآوردن کلاکموش خاک را از قاصعاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرو نشانیدن آب تشنگی کسی را و تسکین دادن، لازم گرفتن خانه را، برآمدن کشت از زمین و شکافتن خاک را، نمایان شدن قوم و برآمدن آنان از شکاف کوه، در خود پیچیدن جامه را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در علم عروض سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقریع
تصویر تقریع
سخت ملامت کردن، سرزنش کردن، سرکوفت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی و خطا کردن، گناه، در فقه گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود، کوتاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
جواهر نشاندن بر چیزی، گوهرنشان ساختن، مرصع ساختن، در ادبیات در فن بدیع آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال و مانند این بیت، برای مثال هوا شد تیره و گریان به سان دیدۀ وامق / زمین شد تازه و خندان به سان چهرۀ عذرا (رشیدالدین وطواط)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
سستی کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیب
تصویر تقصیب
مرغولاندن گیسو (مرغول جعد)
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش کردن پیغاره سرزنش کردن ملامت کردن، سرزنش بیغاره، جمع تقریعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیص
تصویر تقصیص
گچ اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
قطعه قطعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از بن کندن بر کندن از بیخ بر کندن قلع کردن ریشه کن ساختن، ریشه کن سازی، جمع تقلیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصید
تصویر تقصید
شکستن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
گوهر نشان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریع
تصویر تقریع
((تَ))
سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
((تَ))
کوتاه کردن، سستی ورزیدن، کم کاری کردن، گناه، جرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
((تَ))
پاره پاره کردن، تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر، کنایه از پیمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلیع
تصویر تقلیع
((تَ))
از بیخ و بن برکندن، ریشه کن ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترصیع
تصویر ترصیع
((تَ))
جواهر نشاندن بر چیزی، آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Hyphenation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
césure
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
ハイフネーション
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
הוספת מקפים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
हाइफ़नेशन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
pemenggalan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
การใส่ยัติภังค์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
koppeltekengebruik
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Silbentrennung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
guionización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
sillabazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
hifenização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
连字符使用
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
łącznikowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
розділення дефісами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
расстановка дефисов
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
하이픈 넣기
دیکشنری فارسی به کره ای