جدول جو
جدول جو

معنی تقصاره - جستجوی لغت در جدول جو

تقصاره(تِ رَ)
تقصار. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخواره
تصویر تخواره
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقصوره
تصویر مقصوره
سرای حصاردار، خلوت خانه، جای ایستادن امام در مسجد، خانۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
بز نر. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
نام کوهی است، و در اشعار نابغه و عباد بن عوف مالکی اسدی از آن یاد شده است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
علی بن ایبک بن عبدالله تقصادی علاءالدین دمشقی. متوفی بسال 801 هجری قمری است. و تاریخی در حوادث زمان خود نگاشته است. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 726)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
تقصبه. توک موی پیچیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کوتاهی ظاهر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ خوا / خا رَ)
تخوار. (فهرست ولف) :
تخواره بدو گفت کای نوجوان
تو گر می ندانی سخن، می بدان.
فردوسی.
رجوع به تخوار شود
لغت نامه دهخدا
از نسل جمشید وفرزند زواره. صاحب مجمل التواریخ والقصص در شرح حال جمشید آرد:... و از زواره فرهاد و تخواره، و بعد از این نام کس برنیامد از این تخمه و دیگر فرزندان بوده اند جمشید راولیکن ذکری نگفتست. (مجمل التواریخ چ بهار ص 25)
لغت نامه دهخدا
(تَبْ رَ / رِ)
تب و لرزه از لطائف. و در بهار عجم نوشته تبیازه بزای معجمه بمعنی تب و لرزه. بلفظ گرفتن و افتادن و زدن مستعمل. (غیاث اللغات). رجوع به تبیازه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ لَ)
رجل تقواله:مرد نیکوسخن یا بسیارگوی چرب زبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
سرای خرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خانه فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. (اقرب الموارد) ، آنچه در پرویزن باقی بماند سپس بیختن، آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن، پوست روی دانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دانه ای که در کفه بماند بعد کوفتن. (منتهی الارب) ، ما سقی الربیع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جزیره ای است واقع در شمال غربی بحرالجزایر در 34 درجه و 35 دقیقه و 34 ثانیۀ عرض شمالی و 23 درجه و 15 دقیقه و 44 ثانیۀ طول شرقی و سطح آن 90 هزار گز مربع است و در جنوب غربی او دو جزیره ((آنتپصاره)) و ((وتیکو)) واقع است و این جزیره وطن کاپیتن ((کاناریس)) معروف است و در طغیانی که بدان جا روی داد از طرف دولت عثمانی سرکوب شدند و مردم آنجا متفرق گردیدند و فعلاً اهالی آنجا 928 تن میباشند و صاحب 220 خانه و 3 مکتب و 72 کلیسا و دو مناستر هستند و 3500 گوسفند و 150 گاو دارند و بعضی منسوجات مانند جوراب وفلانل و احرامی می بافند و انجیر و انگور و عسل و پنیر آنجا معروف است و ملحق است به سنجاق ساقز و نام قدیم آن اپسیره بوده است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تقصاره. گردن بند. ج، تقاصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : تقلدت بالتقصار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
کسی که مال خود را تباه کند و در صرف آن جانب اسراف گیرد. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مبذر. (قطر المحیط). مردی که بیجا خرج می کندمال خود را و تباه می نماید آن را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دگر چهره گی برانگیختن ریسمانک: ریسمان کوتاهی که به چادر یا تاژ بندند، میخ ریسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارف
تصویر تصارف
داد و ستد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارم
تصویر تصارم
با هم بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراره
تصویر تراره
ترس و ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاره
تصویر حقاره
خواری خردی زبونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصار
تصویر اقصار
باز ایستادن، کوتاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاره
تصویر بصاره
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارع
تصویر تصارع
کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کفه آنچه هنگام خرمن ناکوفته بماند یا گاه بیختن درگربال، کوته بالا: زن گازری جامه شویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصار
تصویر تقصار
گردن بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیری
تصویر تقصیری
بینوایی مانیدگی تهیدستی فقر بینوایی درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
مقصوره در فارسی مونث مقصور بنگرید به مقصور و پردگی (زنان در پرده زنان در حرم)، تخت، دیوار بست، کریچه خانه کوچک، چوز شرم زن، گردک (حجله) مونث مقصور کوتاه شده، زن خانه نشین، سرای حصار دار، خانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصوره
تصویر مقصوره
((مَ رِ))
خانه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقصان
تصویر تقصان
کاستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصاره
تصویر عصاره
افشره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبصره
تصویر تبصره
زیربند، نیم بند
فرهنگ واژه فارسی سره
چارقد، حجاب، روپوش، روسری، سرانداز، معجر، مقنعه، نقاب، ایوان کوچک، خانه کوچک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کشاورز غیربومی
فرهنگ گویش مازندرانی