جدول جو
جدول جو

معنی تقذیف - جستجوی لغت در جدول جو

تقذیف
(تَ صِ رَ)
مبالغۀ قذف. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخت سنگ انداختن و سخت دشنام دادن. (آنندراج). لعنت نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به قذف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
راست بکردن. (زوزنی). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید:
لها جبهه کسراهالمجن
حذّفه الصانع المقتدر.
(از اقرب الموارد).
، تحذیف شعر، تطریر موی و تسویۀ آن. پیراستن موی و گرفتن از نواحی آن تا برابر شود. (از منتهی الارب). حذّف شعره ، سواه و هو ان یأخذ من نواحیه حتی یستوی. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و کل شی ٔ اخذت من نواحیه حتی سویته و صنعته و هیأته فقد حذف تحذیفاً. (ناظم الاطباء). تحذیف سر چنانکه معمول زنان تازی است عبارتست از اینکه یک سو میکنند آن قدری ازمویها را که در پیش سر واقع شده و نصف آنرا بر بالای گوش برده و نصف دیگر را در گوشۀ ابرو می چسبانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گام نزدیک نهادن. دوش جنبان و خرامان رفتن و شتاب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به توذف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ یَ)
تبعیت کردن و در پی چیزی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَبْ بُ)
بریدن و پاره پاره کردن، یقال: قنفه بالسیف، قطعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مبالغۀ قصف. (زوزنی). شکستن و رمح مقصف مقصد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَصْ صُ)
خاشاک از چشم بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). خاشاک انداختن در چشم یا برآوردن. ضد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ صِ رَ)
پلیدی آلودن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَصْ صُ)
پلیدی آلودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ هَُ)
بریدن خوشۀ انگور و چیدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مانند قطف است در تمامی معانی. (از اقرب الموارد) ، خراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطف شود، تقطیر آب در خمره. (از اقرب الموارد). رجوع به تقطیر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابر که در پیش چشم پیدا و نمایان گردد، دور. (منتهی الارب) (آنندراج) : منزل قذیف، منزل دور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقویف
تصویر تقویف
دنبال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیف
تصویر تقطیف
خوشه چینی، خراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقذیر
تصویر تقذیر
پلیدی آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذیف
تصویر قذیف
پرتابیده پرتاب شده، پرتابنده پرتاب کننده، دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار