راست بکردن. (زوزنی). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید: لها جبهه کسراهالمجن حذّفه الصانع المقتدر. (از اقرب الموارد). ، تحذیف شعر، تطریر موی و تسویۀ آن. پیراستن موی و گرفتن از نواحی آن تا برابر شود. (از منتهی الارب). حذّف شعره ، سواه و هو ان یأخذ من نواحیه حتی یستوی. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و کل شی ٔ اخذت من نواحیه حتی سویته و صنعته و هیأته فقد حذف تحذیفاً. (ناظم الاطباء). تحذیف سر چنانکه معمول زنان تازی است عبارتست از اینکه یک سو میکنند آن قدری ازمویها را که در پیش سر واقع شده و نصف آنرا بر بالای گوش برده و نصف دیگر را در گوشۀ ابرو می چسبانند. (ناظم الاطباء)
راست بکردن. (زوزنی). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید: لها جبهه کسراهالمجن حذّفه الصانع المقتدر. (از اقرب الموارد). ، تحذیف شَعر، تطریر موی و تسویۀ آن. پیراستن موی و گرفتن از نواحی آن تا برابر شود. (از منتهی الارب). حَذَّف َ شَعرَه ُ، سواه ُ و هو ان یأخذ من نواحیه حتی یستوی. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و کل شی ٔ اخذت من نواحیه حتی سویته و صنعته و هیأته فقد حذف تحذیفاً. (ناظم الاطباء). تحذیف سر چنانکه معمول زنان تازی است عبارتست از اینکه یک سو میکنند آن قدری ازمویها را که در پیش سر واقع شده و نصف آنرا بر بالای گوش برده و نصف دیگر را در گوشۀ ابرو می چسبانند. (ناظم الاطباء)
خاشاک از چشم بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). خاشاک انداختن در چشم یا برآوردن. ضد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خاشاک از چشم بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). خاشاک انداختن در چشم یا برآوردن. ضد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بریدن خوشۀ انگور و چیدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مانند قطف است در تمامی معانی. (از اقرب الموارد) ، خراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطف شود، تقطیر آب در خمره. (از اقرب الموارد). رجوع به تقطیر شود
بریدن خوشۀ انگور و چیدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مانند قطف است در تمامی معانی. (از اقرب الموارد) ، خراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطف شود، تقطیر آب در خمره. (از اقرب الموارد). رجوع به تقطیر شود