جدول جو
جدول جو

معنی تحذیف

تحذیف
(اِ)
راست بکردن. (زوزنی). آماده و نیکوکردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شاعر در صفت اسب گوید:
لها جبهه کسراهالمجن
حذّفه الصانع المقتدر.
(از اقرب الموارد).
، تحذیف شعر، تطریر موی و تسویۀ آن. پیراستن موی و گرفتن از نواحی آن تا برابر شود. (از منتهی الارب). حذّف شعره ، سواه و هو ان یأخذ من نواحیه حتی یستوی. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و کل شی ٔ اخذت من نواحیه حتی سویته و صنعته و هیأته فقد حذف تحذیفاً. (ناظم الاطباء). تحذیف سر چنانکه معمول زنان تازی است عبارتست از اینکه یک سو میکنند آن قدری ازمویها را که در پیش سر واقع شده و نصف آنرا بر بالای گوش برده و نصف دیگر را در گوشۀ ابرو می چسبانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا