جدول جو
جدول جو

معنی تقخیه - جستجوی لغت در جدول جو

تقخیه
(تَ بَسْ سُ)
آب بینی بزشتی افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنخع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقیه
تصویر تقیه
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَلْ لُ)
تمام برآوردن حاجت. (تاج المصادر بیهقی). حاجت تمام بگزاردن. (زوزنی). رسیدن بحاجت کسی و روا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قاضی فرا کردن. (تاج المصادر بیهقی). قاضی گردانیدن سلطان کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قضی بینهم المنایا، ای انفذها. (منتهی الارب). فرستادن در میان ایشان مرگ را. (ناظم الاطباء) ، امضاء امری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَوْ وُ)
چیزی از پی چیزی داشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در پی فرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، یقال: تقفیت علی اثره بفلان و قفیت زیداً و به، ای اتبعه ایاه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قوله تعالی: ثم قفینا علی آثارهم برسلنا. (قرآن 57 / 27). و منه الکلام المقفی و سمیت قوافی الشعر لان بعضها یتبع اثر بعض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آراستن و آماده کردن سامان چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعبیه. (اقرب الموارد) ، ستم کردن برکسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قبا ساختن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَصْ صُ)
خاشاک از چشم بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). خاشاک انداختن در چشم یا برآوردن. ضد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ ی یَ)
بر زمین افکندن و کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست از مار و جز آن بازکردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پوست انداختن مار. (ناظم الاطباء) ، پوست کندن از چوب و خراطی کردن آنرا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از حاجت برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از حاجت وی. (ناظم الاطباء). قشا عن حاجته، ای رده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
ناخن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). ناخن تراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندکی از گوشت شتر بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لازم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، کاریزکنی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کندن قنات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیرومند کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). توانایی دادن و توانا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیرو دادن و توانا کردن. (آنندراج). ضد تضعیف. (اقرب الموارد). تقویت و رجوع به تقویت شود، و یقال: هو یقوی بذلک، ای یرمی به. (اقرب الموارد). یعنی او متهم است بدان و دشنام داده میشود به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) ، گرداگرد شکار آمدن تا به دامگاه آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَمْ مُ)
دور کردن کسی را از کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلندکردن نمازگزار شکم را و گشاده داشتن هر دو بازو در سجده. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میل کردن شب. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل کردن: و منه الحدیث: کالکوز مجخیّا، ای مائلا لانۀ اذا مال انصب ما فیه. (اقرب الموارد) ، پشت خم کردن پیر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
متوجه کردن کسی را در کاری، جستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پرهیز کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) ، پرهیزکاری. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). پنهان کردن مذهب خویش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به خاندان نوبختی ص 59 و 66 و 75 شود. آوردن بزبان از روی صلاح وقت چیزی را که در دل غیر آن باشد. (ناظم الاطباء). خودداری از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردی که ضرر مالی یا جانی یا عرضی متوجه شخصی باشد. (فرهنگ فارسی معین). پنهان کردن مذهب خود یا احتیاط در مقابل کسی که مذهب دیگری دارد. (از دزی ج 1 ص 149) ، (اصطلاح فقه) تقیه اسم است ازاتقی یتقی اتقائاً و تاء آن بدل از واو است چنانکه در تهمه و تخمه. و مراد از آن تحفظ از ضرر غیر است بوسیلۀ موافقت کردن با او در قول یا فعل مخالف حق
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقویه
تصویر تقویه
نیرو دادن توانا کردن نیروبخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیه
تصویر تقبیه
کپاه ساختن، آراستن، آمادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیه
تصویر تقیه
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقضیه
تصویر تقضیه
تمام برآوردن حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیه
تصویر تقیه
پرهیز کردن، خودداری از آشکار کردن مذهب خویش برای حفظ جان
فرهنگ فارسی معین