جدول جو
جدول جو

معنی تقحزن - جستجوی لغت در جدول جو

تقحزن
(تَ بَزْ زُ)
افتادن از بی تابی زد و کوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحزن
تصویر تحزن
محزون شدن، اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَقَ زِ)
افتنده از بیتابی زد و کوب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به پشت افتاده و ساقط شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحزن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ عُ)
درآویختن در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوهگین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، اندوه نمودن بر کسی و بخشودن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تحزن بر چیزی و برای امری، توجع (رثا گفتن) بر آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَزْ زُ)
سخن درشت و زشت بر زبان راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحزن
تصویر تحزن
اندوهگین شدن، تحزن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحزن
تصویر تحزن
((تَ حَ زُّ))
اندوه خوردن، اندوه بردن
فرهنگ فارسی معین