مبالغت کردن در کشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بسیار کشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بسیار کشتن و میرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
مبالغت کردن در کشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بسیار کشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بسیار کشتن و میرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). هویدا کردن سخن. (زوزنی) (دهار). پیدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نیکو کردن تألیف کلام را و هویدا کردن آنرا بی تکلف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکوکردن تألیف کلام. (اقرب الموارد) (المنجد) ، هموار و آرمیده و پیدا خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشاده خواندن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در عبارت زیر بمعنی بدقت فراگرفتن آمده است: طلبۀ علم روی بدان نهادند و بتحصیل و ترتیل علم مشغول شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422) ، قرائت قرآن به ادای مخارج حروف به آهستگی و آرامیدگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأنق در تلاوت قرآن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، رعایت مخارج حروف و حفظ وقف ها، و گفته اند پست کردن صدا و غم انگیز کردن و با حزن قرائت کردن است. (تعریفات جرجانی) : او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا. (قرآن 73 / 4). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. (گلستان) ، رعایت موالات حروف مرکب. (تعریفات جرجانی) ، فرستادن آیات از پی یکدیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از مجمل اللغه) : کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا. (قرآن 25 / 32)
هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). هویدا کردن سخن. (زوزنی) (دهار). پیدا کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نیکو کردن تألیف کلام را و هویدا کردن آنرا بی تکلف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکوکردن تألیف کلام. (اقرب الموارد) (المنجد) ، هموار و آرمیده و پیدا خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشاده خواندن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در عبارت زیر بمعنی بدقت فراگرفتن آمده است: طلبۀ علم روی بدان نهادند و بتحصیل و ترتیل علم مشغول شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422) ، قرائت قرآن به ادای مخارج حروف به آهستگی و آرامیدگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأنق در تلاوت قرآن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، رعایت مخارج حروف و حفظ وقف ها، و گفته اند پست کردن صدا و غم انگیز کردن و با حزن قرائت کردن است. (تعریفات جرجانی) : او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا. (قرآن 73 / 4). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. (گلستان) ، رعایت موالات حروف مرکب. (تعریفات جرجانی) ، فرستادن آیات از پی یکدیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از مجمل اللغه) : کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا. (قرآن 25 / 32)
شراب نیمروز دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در نیمروز آب دادن یا دوشیدن ناقه را در آن وقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در نیمروز آب دادن. (از اقرب الموارد) ، نیمروزان بر آب آوردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تقیل شود
شراب نیمروز دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، در نیمروز آب دادن یا دوشیدن ناقه را در آن وقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در نیمروز آب دادن. (از اقرب الموارد) ، نیمروزان بر آب آوردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تقیل شود
سخن بر کسی بستن (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برخواندن بر کسی سخنی که او نگفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یاد دادن: قولنی حتی قلت ، ای علمنی و امرنی ان اقول. (از اقرب الموارد)
سخن بر کسی بستن (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برخواندن بر کسی سخنی که او نگفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یاد دادن: قولنی حتی قلت ُ، ای علمنی و امرنی ان اقول. (از اقرب الموارد)
نفقه را بر عیال تنگ گرفتن. و قوت روزگار دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفقه را بر عیال تنگ کردن و قوت روز گذاردن. (آنندراج). تنگی کردن در نفقۀ عیال. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : نمیتوانم که بر نفس خویش و اقارب و اتباع تنگ گیرم و به تقتیر روزگار گذرانم. (تجارب السلف هندوشاه ص 33) ، گوشت را برای شیر در زبیه نهادن تا بوی آن دریابد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند شدن بوی بریانی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برآمدن بوی گوشت. (از اقرب الموارد) ، به پشم و صوف شتر دود کردن تا شکار بوی شکاری را درنیابد، بر خاک و غبار و مانند آن برافکندن کسی را، برانگیختن بوی، قرین یکدیگر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نفقه را بر عیال تنگ گرفتن. و قوت روزگار دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفقه را بر عیال تنگ کردن و قوت روز گذاردن. (آنندراج). تنگی کردن در نفقۀ عیال. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : نمیتوانم که بر نفس خویش و اقارب و اتباع تنگ گیرم و به تقتیر روزگار گذرانم. (تجارب السلف هندوشاه ص 33) ، گوشت را برای شیر در زبیه نهادن تا بوی آن دریابد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند شدن بوی بریانی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برآمدن بوی گوشت. (از اقرب الموارد) ، به پشم و صوف شتر دود کردن تا شکار بوی شکاری را درنیابد، بر خاک و غبار و مانند آن برافکندن کسی را، برانگیختن بوی، قرین یکدیگر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بوسه دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج). چون بقاعده باشد بوسه دادن. (ناظم الاطباء). بوسیدن چیزی را و بوسه دادن. (غیاث اللغات) : بعد از تقدیم خدمت وتقبیل خاک حضرت و تقریر ثنا و تحیت گفت... (سندبادنامه ص 198) ، تقبل العامل العمل تقبیلاً، ضامن دادن عامل، و این نادر است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تقبل شود
بوسه دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج). چون بقاعده باشد بوسه دادن. (ناظم الاطباء). بوسیدن چیزی را و بوسه دادن. (غیاث اللغات) : بعد از تقدیم خدمت وتقبیل خاک حضرت و تقریر ثنا و تحیت گفت... (سندبادنامه ص 198) ، تقبل العامل العمل تقبیلاً، ضامن دادن عامل، و این نادر است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تقبل شود
اندک کردن و به اندکی فانمودن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). اندک کردن. (دهار). اندک گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم کردن و کم نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شدگی و کمی و قلت. (ناظم الاطباء) ، کم قرار دادن چیزی را در نزد کسی یا آنکه کم تصور کردن چیزی را اگرچه کم نبود. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قلله فی عینه، ای اراه ایاه قلیلاً. (منتهی الارب) ، نزد قاریان بمعنی اماله است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - برتقلیل، دست کم. حداقل. لااقل: وانگهی قال قال حدثنا گفته ای صدهزار بر تقلیل. ناصرخسرو
اندک کردن و به اندکی فانمودن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). اندک کردن. (دهار). اندک گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم کردن و کم نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شدگی و کمی و قلت. (ناظم الاطباء) ، کم قرار دادن چیزی را در نزد کسی یا آنکه کم تصور کردن چیزی را اگرچه کم نبود. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قلله ُ فی عینه، ای اراه ایاه قلیلاً. (منتهی الارب) ، نزد قاریان بمعنی اماله است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - برتقلیل، دست کم. حداقل. لااقل: وانگهی قال قال حدثنا گفته ای صدهزار بر تقلیل. ناصرخسرو