جدول جو
جدول جو

معنی تقتاق - جستجوی لغت در جدول جو

تقتاق
(تَ)
باسرعت و شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقاتق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تِ)
با سرعت و شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقتاق. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: قرب تقاتق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
میخکوب که بعضی مردم هند آن را میخچو گویند. (غیاث اللغات). در فرهنگ ترکی میخکوب وتبرتقماق نیز گویند و تخماق به خای معجمه، بجای قاف اول ظاهراً لهجۀ بعضی است. (آنندراج) :
تا بند نگردد بزمین اول میخ
تقماق بفرقش نتوان محکم زد.
یحیی کاشی (از آنندراج).
رجوع به تبر تخماق و تخماق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقماق
تصویر تقماق
ترکی میخ کوب تبر
فرهنگ لغت هوشیار