- تقبیح
- زشت انگاری
معنی تقبیح - جستجوی لغت در جدول جو
- تقبیح
- آشکا کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی
- تقبیح ((تَ))
- زشت شمردن، زشت کردن
- تقبیح
- زشت کردن، زشت شمردن، قبح و زشتی کار کسی را نمایاندن و بد گفتن از آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستگرد
بسیار کشی کشتار
پهن کردن، پهناور گردانیدن
خدای را به پاکی یاد کردن
دیدار بامدادی، نوشاندن در بامداد
کپاه ساختن، آراستن، آمادن
بوسه زدن
رسید دادن، رسید ستاندن پس از پرداخت، فراهم آوردن
خشکیدن، کبه ساختن
سالخورده گشتن
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
خدا را به پاکی یاد کردن، سبحان الله گفتن، در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند
بوسیدن، بوسه زدن
ریمناکی
قبا پوشیدن
ناپسند و زشت
زشت، ناپسند
جمع تقبیح
زشت گفتن زشت شمردن بد گفتن