جدول جو
جدول جو

معنی تقبص - جستجوی لغت در جدول جو

تقبص(تَ رَ کَ)
گرد آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقبض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقاص
تصویر تقاص
از یکدیگر قصاص گرفتن، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
قبول کردن، پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تربص
تصویر تربص
انتظار کشیدن، صبر کردن و نگران پیشامد بودن، چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ مِ)
بهم درشدن درختان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشتباک درخت و داخل شدن بعض آن در بعض دیگر. (از متن اللغه). اشتباک درخت. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به تشبک و تشابک و اشتباک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قصاص از یکدیگر بستدن. (زوزنی). قصاص از یکدیگر گرفتن. یقال: تقاص القوم، اذا قاص کل واحد منهم صاحبه فی الحساب او غیره . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، (اصطلاح فقهی) بوسیله ای از وسائل طلب خود را از مدیون منکر وصول کردن. دائنی که مدیون وی از پرداخت دین خود امتناع میکند، حق دارد که به هر وسیله ای که در دسترس او موجود است، طلب خویش را وصول کند. این عمل را تقاص گویند. وصول کردن دین خود از مدیون منکر به هر وسیله ای که بتواند بر مال او دست باید.
- تقاص گرفتن، در تداول عامه، انتقام گرفتن. مجازات دادن.
- امثال:
تقاص به قیامت نمی ماند، نظیر: از مکافات عمل غافل مشو. رجوع به امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 158 و 549 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یادگرفتن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به سر انگشتان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
قبا پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ازپس آمدن کسی را، مانند قبه شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تقبب است و ’ب’ به الف تبدیل شده است چنانکه در تقضی البازی، ای تقضض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). چشم داشتن و انتظار چیزی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انتظار. (اقرب الموارد) (المنجد) : للذین یؤلون من نسائهم تربص اربعه اشهر... (قرآن 2 / 226). قل کل ﱡ متربص ٌ فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السّوی ّ و من اهتدی. (قرآن 20 135/) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توقف کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). درنگ کردن در مکانی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، بند کردن غله به انتظار گرانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غله نگاه داشتن برای فروختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگه داشتن متاع برای گرانی، بازایستادن در کاری. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ نُ)
پذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). پذیرفتن و قبول کردن. (غیاث اللغات). و در دعا گویند: تقبل اﷲ اعمالکم، یعنی خدای تعالی کردارهای شما را بپذیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی. (از اقرب الموارد) ، ضامن دادن عامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ضامن گرفتن بر کار از کارکن. (ناظم الاطباء) ، همانند شدن مرد پدر خود را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
در ترنجیده شدن پوست و درکشیده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد) ، برجستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برجهیدن، توقف بر کاری. (از اقرب الموارد) ، در گرفته شدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ کُ)
به قبه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَبْ)
صید کردن. (تاج المصادر بیهقی). شکار کردن. (زوزنی). شکار کردن و شکار جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقنز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ نُ)
پیراهن درپوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیراهن درپوشیدن. (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، و به استعاره گویند: تقمص الولایه و الاماره و تقمص لباس العز. (از اقرب الموارد) ، انتقال روح از جسدی به جسدی دیگر. (از اقرب الموارد) ، هو یتقمص فی نهار الجنه،ای یتقلب و ینغمس و یروی بالسین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). درهم کشیده شدن و گرد آمدن باهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درهم کشیده شدن. (غیاث اللغات). فراهم آمدن و درکشیده شدن. بهم دیگر نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، برجستن چیزی و بالا جسته شدن جامه و لب. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بانگ کردن شتر، فرودریدن چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کج شدن و منهدم شدن دیوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
آن رسن که ببندند و اسبان مسابقت از آنجا رها کنند. (مهذب الاسماء). رسن که پیش اسبان رهان، کشیده دارند تا راست ایستند به اول سباق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راستی. یقال: اخذته علی المقبص، ای علی قالب الاستواء، یعنی راست و درست داشتم او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مقابص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
افروشه پختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبیص ساختن. (از اقرب الموارد). خبیص (نوعی حلوا) ساختن. (از قطر المحیط). رجوع به خبیص شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
بزرگ سر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درازسر یاگردسر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسختی درافتادن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، خرد و خوار شمردن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). حقیر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر) ، فروشدن ستاره، بناگاه درآمدن بجایی، بر ناقه برجستن گشن بی آنکه رها کنند او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ستم کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تربص
تصویر تربص
چشم داشتن، انتظار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاص
تصویر تقاص
قصاص از یکدیگر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبب
تصویر تقبب
کبگی (کبه قبه پارسی تازی گشته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبض
تصویر تقبض
در هم کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
پذیرفتن، بعهده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبی
تصویر تقبی
قبا پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصص
تصویر تقصص
یاد گرفتن سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقنص
تصویر تقنص
شکار جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبل
تصویر تقبل
((تَ قَ بُّ))
پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
((تَ قَ لُّ))
به هم پیوستن، در هم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تربص
تصویر تربص
((تَ رَ بُّ))
چشم داشتن، انتظار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاص
تصویر تقاص
((تَ))
قصاص گرفتن از هم، تاوان گرفتن، معامله به مثل کردن، پس دادن مجازات شدن، تاوان دادن
فرهنگ فارسی معین