جدول جو
جدول جو

معنی تقالیب - جستجوی لغت در جدول جو

تقالیب
(تَ)
بازگونه گشتن ها و انقلابات و گردشهای زمانه. (غیاث اللغات) (آنندراج). تبدیلات و تحویلات و انقلابات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تقالیب
جمع تقلیب، زمان گشت ها
تصویری از تقالیب
تصویر تقالیب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکالیف
تصویر تکالیف
تکلیف ها، کارهای دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، جمع واژۀ تکلیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
برگردانیدن، وارون کردن، دگرگون کردن، وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسالیب
تصویر اسالیب
اسلوب ها، طرز ها، طریقه ها، شیوه ها، راه و روش ها، جمع واژۀ اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
تعلیقه ها، آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند، جمع واژۀ تعلیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
تخریب ها، خراب کردن ها، ویران کردن ها، جمع واژۀ تخریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
اقلیم ها، مملکت ها، کشورها، جمع واژۀ اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجالید
تصویر تجالید
اعضا و جسم انسان، کالبد انسان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تصلیب. (ناظم الاطباء). نقوش صلیب و نقش هر صورتی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصلیب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ عُ)
یکدیگر را دشمن داشتن. تباغض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ بُ)
نیک بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باژگونه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجۀ تقلیب رب.
مولوی.
من از این تقلیب بویی می برم
بدگمانی می رود اندر سرم.
مولوی.
بی خبربود آنکه آن عقل و فؤاد
بی زتقلیب خدا باشد جماد.
مولوی.
و از جملۀ حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلیب کرده باشد و بازگردانیده و او در آن سوگند راستگو بود. (تاریخ قم ص 110) ، پشت چیزی به سوی شکمش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدل کردن حرفی را به حرفی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
جمع تقدیر، بمعنی قضا و فرمان الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکالیف
تصویر تکالیف
دشواریها و سختیها و آزمایشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
یا متقالی خانه باف. نوعی متقال که در خانه ها بافته میشد و آن از متقال بازاری مرغوبتر بود: ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف. (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالیب
تصویر مخالیب
جمع مخلب، چنگال ها جمع مخلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقازیح
تصویر تقازیح
دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعالیم
تصویر تعالیم
جمع تعلیم، آموزش ها جمع تعلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاجیب
تصویر تعاجیب
جمع ندارد، شگفتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشیب
تصویر تعاشیب
قطعه های متفرق زمین گیاهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
جمع تعلیقه، فرمان ها شهنویس ها جمع تعلیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکیب
تصویر تراکیب
جمع ترکیب، آمیزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاریب
تصویر تخاریب
ویران کردنها، تخاریب بلاد و شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکالیب
تصویر اکالیب
جمع کلب، سگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوالیب
تصویر دوالیب
جمع دولاب، از ریشه های پارسی دولاب ها چرخاب ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسالیب
تصویر اسالیب
جمع اسلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیب
تصویر تالیب
بر غلانیدن، تباه انگیزی، گرد گردن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
باز گونه کردن، دگراندن دگر کردن زیر و رو کردنباژگون کردن، دیگرگون کردناز حالی بحالی در آوردن، بدل کردن حرف بحرف دیگر، بازگوئی، دیگرگونی، جمع تقلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
زمان و مکان اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیب
تصویر تقلیب
((تَ))
دگرگون کردن، وارونه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکالیب
تصویر اکالیب
سگان
فرهنگ واژه فارسی سره
میشی که هنوز نزاییده باشد، میش یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی