- تقاطع
- برشگاه، چهار راه
معنی تقاطع - جستجوی لغت در جدول جو
- تقاطع
- از یکدیگر بریدن
- تقاطع ((تَ طُ))
- یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را، برخورد، قطع
- تقاطع
- چهارراه، در ریاضیات نقطه ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند، از هم بریدن و جدا شدن، یکدیگر را قطع کردن
- تقاطع
- Intersection, Junction
- تقاطع
- перекрёсток
- تقاطع
- Kreuzung
- تقاطع
- перехрестя , перехрестя
- تقاطع
- skrzyżowanie
- تقاطع
- 交叉路口 , 交叉口 , 交汇处
- تقاطع
- interseção, junção
- تقاطع
- incrocio
- تقاطع
- intersección
- تقاطع
- intersection, jonction
- تقاطع
- kruispunt, kruising
- تقاطع
- ทางแยก , จุดเชื่อมต่อ
- تقاطع
- persimpangan
- تقاطع
- تقاطعٌ , تقاطع
- تقاطع
- चौराहा
- تقاطع
- צֹמֶת , צומת
- تقاطع
- 交差点 , 接合点
- تقاطع
- 교차로 , 교차점
- تقاطع
- makutano
- تقاطع
- সংযোগস্থল , মোড় , সংযোগস্থল
- تقاطع
- چوراہا , جنکشن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه از چیز دیگر بگذرد و آن را قطع کند، در ریاضیات دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند، بریده بریده، مقطّع
جدا شونده یکی از دیگری
شاخه درخت
چکیدن، پیاپیی قطره قطره آمدن (آب یامایع دیگر) چکه چکه ریختن،جمع تقاطرات
قرعه زدن
در پی هم شتافتن دنبال هم افتادن
از پی هم آمدن، قطره قطره چکیدن آب یا مایع دیگر، چکه چکه ریختن
جمع مقطع، گذرگاهها، جایهای وقف قرآن، قطع کننده