جدول جو
جدول جو

معنی تقاطع - جستجوی لغت در جدول جو

تقاطع
چهارراه، در ریاضیات نقطه ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند، از هم بریدن و جدا شدن، یکدیگر را قطع کردن
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
فرهنگ فارسی عمید
تقاطع
(تَ بَرْ رُ)
ازیکدیگر بریدن. (زوزنی). بریدن دو گروه از یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم قطع نمودن یکدیگر را. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضد تواصل. (اقرب الموارد). حصه حصه شدن ارحام، جدا شدن پاره ای از چیزی. (از اقرب الموارد). از هم جداشدگی، قطع کردن دو چیز همدیگر را از وسط و مانند خاج واقع شدن دو چیز بر روی هم. (ناظم الاطباء) : چهارراه محل تقاطع دوراه است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تقاطع
از یکدیگر بریدن
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تقاطع
((تَ طُ))
یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را، برخورد، قطع
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
فرهنگ فارسی معین
تقاطع
برشگاه، چهار راه
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تقاطع
برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن
متضاد: تباعد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تقاطع
تقاطعٌ
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به عربی
تقاطع
Intersection, Junction
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تقاطع
intersection, jonction
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تقاطع
intersección
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تقاطع
перекрёсток
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به روسی
تقاطع
Kreuzung
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به آلمانی
تقاطع
перехрестя , перехрестя
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تقاطع
skrzyżowanie
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به لهستانی
تقاطع
交叉路口 , 交叉口 , 交汇处
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به چینی
تقاطع
interseção, junção
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تقاطع
সংযোগস্থল , মোড় , সংযোগস্থল
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به بنگالی
تقاطع
چوراہا , جنکشن
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به اردو
تقاطع
makutano
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تقاطع
kavşak
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تقاطع
교차로 , 교차점
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به کره ای
تقاطع
交差点 , 接合点
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تقاطع
צֹמֶת , צומת
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به عبری
تقاطع
incrocio
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تقاطع
persimpangan
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تقاطع
ทางแยก , จุดเชื่อมต่อ
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به تایلندی
تقاطع
kruispunt, kruising
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به هلندی
تقاطع
चौराहा
تصویری از تقاطع
تصویر تقاطع
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متقاطع
تصویر متقاطع
آنچه از چیز دیگر بگذرد و آن را قطع کند، در ریاضیات دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند، بریده بریده، مقطّع
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ طِ)
از هم دیگر برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). جدا شونده یکی از دیگری. هر دو چیزی که به هم برسند و سپس از هم جدا گشته یکدیگر را قطعکنند. خاجی شکل و صلیبی شکل. (ناظم الاطباء). آنچه که به چیزی دیگر برسد و آن را قطع کند. (فرهنگ فارسی معین) : دو شعاع چشم بر یکدیگر متقاطع همی گردد. (قراضۀ طبیعیات ص 32). و رجوع به تقاطع شود.
- جدول کلمات متقاطع، در اصطلاح مطبوعات امروز جدولی است شطرنجی (نه به تعداد خانه های شطرنج) که در خانه های عمودی و افقی آن باید از قرائن و اشاراتی که تهیه کننده جدول اعلام دشته است حروفی را بدست آورد و جای داد تا کلمات منظور بدست آید.
- خطهای متقاطع، خطهای بریکدیگر گذشته. دو خط متقاطع دو پاره خط را گویند که بیکدیگر برسند و هم را قطع کنند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متقاطع شدن، تقاطع کردن. یکدیگر را قطع کردن. (فرهنگ فارسی معین) : چه شعاع چشم راست سوی چپ رود و آن چپ سوی راست و متقاطع شود بر یک نقطه. (قراضۀ طبیعیات ص 100، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تقاطع و دیگر ترکیبهای آن شود.
- متقاطع گردیدن (گشتن) ، متقاطع شدن. (فرهنگ فارسی معین) : این شعاعات بر یک نقطه متقاطع گردند. (قراضۀ طبیعیات ص 99، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تقاطع و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقارع
تصویر تقارع
قرعه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
چکیدن، پیاپیی قطره قطره آمدن (آب یامایع دیگر) چکه چکه ریختن،جمع تقاطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاطع
تصویر اقاطع
شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاطع
تصویر متقاطع
جدا شونده یکی از دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاطع
تصویر متقاطع
((مُ تَ طِ))
قطع کننده یکدیگر، دو خط که به یکدیگر برسند و همدیگر را قطع کنند (هندسه)
فرهنگ فارسی معین