- تفه(تَ فِهْ)
اندک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجل تفه، مرد حقیر و خسیس و دون. (ناظم الاطباء) ، طعامی که مزه حلاوت و ترشی و تلخی نداشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و بعضی نان و گوشت را ازآن شمارند. (منتهی الارب). تفاهه. بی مزه. (از دزی ج 1ص 149). طعام تفه، طعام بی مزه که نه شیرین باشد و نه تلخ و نه ترش و تند و نه شور و نه چرب و نه عفص. (ناظم الاطباء). بمعنی چیزی که هیچ مزه نداشته باشد مثل خیار و کدو. (غیاث اللغات) (آنندراج). تفه چیزی را گویند که مزۀ او پیدا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
