جدول جو
جدول جو

معنی تفنگچی - جستجوی لغت در جدول جو

تفنگچی
تفنگدار
تصویری از تفنگچی
تصویر تفنگچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تفنگچی
تفنگ دار، سلاح دار، شمخال چی، مسلح، سرباز، لشکری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفتگی
تصویر تفتگی
گرمی، داغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
تشنه بودن، حالت شخص تشنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
نیازمند، گدا
فرهنگ فارسی عمید
(تُ فَ)
تفنگ بردار. (آنندراج). مأخوذ از ترکی کسی که دارای تفنگ است و تفنگ را بر دوش حمل میکند. (ناظم الاطباء). تفنگدار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفنگچی آقاسی، منصبی از مناسب امراء دولت صفویه. رئیس تفنگداران. رئیس فوج تفنگدار. و رجوع به تذکره الملوک ص 5، 9، 39، 53 شود
لغت نامه دهخدا
برقه، پسر آمیلکار و برادر آنیبال معروف. وی در 218 قبل از میلاد در اسپانیا فرمانده کل لشکر بود و در ابتدای امر مغلوب شد و بعداً بیاری ماس نیسا پادشاه نومیدیا و اسکیپیون از سرداران روم را مغلوب و پراکنده ساخت و با عدّه و عدت فراوان بکمک برادر به ایتالیا شتافت و بدانجا مغلوب و مقتول شد و سپاهیان دشمن سر وی را از تن جدا کرده به اردوگاه برادر وی افکندند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ فُ)
متصدی تلفن. کسی که در پشت دستگاه مرکزی تلفن نشیند و تلفنهای تقاضاکنندگان را به نقاط مختلف وصل کند. کسی که روابط تلفنی را در نقاط مختلف میان اشخاص برقرار کند. رجوع به تلفن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
صاحب برهان در ذیل تبنگو آرد: و تبنگوی نیز گویند که بعد از واو یای حطی باشد بمعنی سبدی که برای نان گذاشتن بافند. -انتهی. چیزی که چون سله بافند تا نان در آن نهند. (صحاح الفرس) ، صندوق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 522) (از فرهنگ اوبهی). صندوق را نیز گویند. (صحاح الفرس). و صندوق رخوت و اسباب را هم میگویند و با بای فارسی (تپنگوی) نیز آمده است. (برهان). در فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است: تبنگوی مانند خمی بود از چوب بافته که نان در او نهند و گروهی گویند صندوق است و هم در این معنی ابوالمثل گوید:
دهد خواهندگان را روزبخشش
درم در تنگ و گوهر در تبنگوی.
در کلیله ابن المقفع از این ظرف به کیس تعبیر میکند: فوجد کیساً فیه الف دینار. و در کلیلۀ نصرالله منشی گوید: در راه بدرۀ زری یافتند نقدی سره از آن صرّه برداشتند.. - انتهی. از تردیدی که صاحب فرهنگ اسدی در معنی کلمه میکند یعنی نمیداند که آیا خمی از چوب بافته یا صندوق است ظاهر است که یقین بهیچیک نداشته و نمیتوان گفت که شاعری چون رودکی و نویسنده ای چون نصرالله مشتبه بوده اند و ترجمه بحدس و قیاس کرده اند و از این روی حدس میزنم که تبنگوی چه در شعر رودکی وچه در بیت بوالمثل همان کیسه و بدره و صره است و شاید بمعانی دیگر هم که همان خم بافته یا صندوق باشد نیز آمده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به تبنگو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ گَ)
قدرت و توانائی، دولت و ثروت. (ناظم الاطباء). رجوع به تونگر و توانگر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جفنگی
تصویر جفنگی
بیهودگی و بطلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگری
تصویر تنگری
خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
نیازمند گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
عطش، آب طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتگی
تصویر تفتگی
گرمی داغی، آزردگی تکدر، اضطراب، کوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفنچی
تصویر تلفنچی
دورآوگر
فرهنگ لغت هوشیار
مردنی و لاغر و ضعیف و آسیب پذیر و آماده و مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنگی
تصویر فتنگی
فتنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگری
تصویر تنگری
((تَ گَ))
خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگی
تصویر تلنگی
((تُ لَ))
نیازمند، گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفنگی
تصویر مفنگی
((مُ فَ))
کسی که آب بینی وی دایماً روان باشد، ضعیف و مردنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
((تِ نِ یا نَ))
عطش، حالت و کیفیت تشنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلفن چی
تصویر تلفن چی
مأمور تلفن، آن که مسئول برقرار کردن ارتباط های تلفنی یا پاسخ گویی به تماس های تلفنی اداره یا سازمانی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنگ چی
تصویر تفنگ چی
آن که در دسته ای نظامی با تفنگ می جنگد یا نگهبانی می دهد
فرهنگ فارسی معین
متصدی تلفن، اپراتور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
Thirstiness, Thirsty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوک، نوک تیز داس و سایر ابزار برنده در کشاورزی، تیغه
فرهنگ گویش مازندرانی
تفنگ چی، تیرانداز
فرهنگ گویش مازندرانی
مسئول تمیز نگه داشتن گلخن گرمابه های قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی
تفنگ چی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
жажда , жаждущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
Durst, durstig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
спрага , спраглий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
pragnienie, spragniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تشنگی
تصویر تشنگی
口渴 , 渴的
دیکشنری فارسی به چینی