جدول جو
جدول جو

معنی تفلفل - جستجوی لغت در جدول جو

تفلفل
(تَ)
گام نزدیک نهادن در رفتار و خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جاء فلان یتفلفل، اذا مشی مشیه المتبختر. (اقرب الموارد) ، دندان مالیدن به سواک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سر دو پستان پیش سیاه شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرپیچان شدن موی سیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلفل
تصویر فلفل
میوه ای مخروطی شکل، سبز یا قرمز رنگ، با طعمی تند که به صورت تازه، خشک یا گرد مصرف می شود، فلفل سبز
فلفل دلمه ای: در علم زیست شناسی نوعی فلفل نسبتاً بزرگ و به رنگ قرمز، سبز و گاه زرد که برای تهیۀ دلمه استفاده می شود
فلفل سبز: میوه ای مخروطی شکل، سبز، با طعمی تند که به صورت تازه، خشک یا گرد مصرف می شود
فلفل سفید: در علم زیست شناسی دانه های درشت و رسیدۀ فلفل که آن را در آب خیس می کنند تا قشر خارجی آن جدا شود
فلفل سیاه: در علم زیست شناسی میوۀ خشک شدۀ دانه ای ریز و سیاه رنگ که ساییدۀ آن به عنوان ادویه مصرف می شود
فلفل فرنگی: فلفل قرمز، در علم زیست شناسی گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل، ساقه های کوتاه و نازک و گل های سفید، میوۀ مخروطی شکل و قرمز رنگ
فلفل قرمز: در علم زیست شناسی گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل، ساقه های کوتاه و نازک و گل های سفید، میوۀ مخروطی شکل و قرمز رنگ این گیاه، دارای ویتامین های c و b۱ و b۲ بوده و محرک اشتها و تسکین دهندۀ بواسیر است و ساییدۀ آن به صورت ادویه مصرف می شود، فلفل فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هَُ)
بسی رخنه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رخنه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ فَ)
شعر مفلفل، موی سخت مرغول. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). موی سخت مجعد. (از اقرب الموارد) : و هم سود مفلفل الشعور. (اخبار الصین و الهند ص 5، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلغل شود، ثوب مفلفل، جامۀ منقش به شکل فلفل. (منتهی الارب) (از آنندراج). جامۀ منقش به شکل دانه های فلفل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب مفلفل، شراب زبان گز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). شرابی که مانند فلفل زبان را بگزد. (از اقرب الموارد) ، ادیم مفلفل، پوست نیک پیراسته. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لحم مفلفل، گوشت با توابل. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). طعام مفلفل، طعامی که در آن فلفل ریخته باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
رخنه شدن تیغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). رخنه شدن، خفتن روی تیغ و کارد و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکست خوردن لشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ فُ / فِ فِ)
پلپل. سنسکریت: پیپالی. گیاهی است از راستۀ دولپه ای های بی گلبرگ که جزو تیره ای بنام تیره کبابه ها میباشد. گیاهان این تیره شباهت به تیره بیدها دارند و از این جهت بیشتر در کتب گیاه شناسی گیاهان هر دو تیره را تحت عنوان تیره بیدها ذکر میکنند. فلفل گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که به کمک آنها به درختان مجاور خود اتصال پیدا میکند و بطور همزیستی یا انگلی بسر میبرد، چنانکه اگر این گیاه را از درختان تکیه گاه خود جدا کنند بزودی از بین میرود. برگهای فلفل منفرد و بیضوی و نوک تیز است و بر روی شاخه های مولد میوۀآن میوه های کوچک و کروی به تعداد 20 تا 30 به روی پایه ها بطور آویخته بوجود می آید. منشاء این گیاه هندوستان است ولی امروزه در نقاط مساعد نظیر هندوچین و حوالی آن (کامبوج و کشن شین) پرورش می یابد. قسمت مورد استفادۀ این گیاه میوۀ آن است که به دو صورت فلفل سیاه و فلفل سفید در بازار عرضه میشود. فلفل سیاه میوه های خشک شده ای است که قبل از رسیدن کامل چیده شده اند. قطر هر میوۀ خشک 4 تا 5 میلی متر است که به رنگ خاکستری تیره یا قهوه ای است. فلفل سفید میوۀ کاملاً رسیدۀ گیاه فلفل است که با قرار دادن در آب و خیس کردن آنها قسمت آبدار و خارجی میوه را جدا کرده اند. میوۀ فلفل شامل 1/5 تا 2 درصد اسانس با بوی مطبوع و طعم سوزاننده است. قسمت اعظم اسانس فلفل را موادی بنام فلاندرن و کادینن تشکیل میدهند. بعلاوه میوۀ مذکور شامل یک رزین تند و سوزانندۀ محلول در اتر و الکل و یک آلکالوئید بنام پیپرین است. فلفل دارای اثر تحریک کننده مخاط و عطسه آور است و معمولاً به مقدار کم و بطور چاشنی در اغذیه مصرف میشود. مقدار زیادش موجب ترشحات معده و پانکرآس میگردد. گرد فلفل دارای اثرمتفرق کننده حشرات است، از این نظر پارچه های آلوده به آن از گزند حشرات محفوظ میماند. بیماران مبتلا به بیماریهای گوارش فلفل را نباید مصرف کنند. برای تهیۀ فلفل سفید معمولاً از گونه ای فلفل که میوه های آن کمی درشت تر است استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی معین).
- فلفل به هندوستان آوردن (بردن) ، مثل: زیره به کرمان بردن. (یادداشت مؤلف) :
گل آورد سعدی سوی دوستان
به شوخی، و فلفل به هندوستان
سعدی.
ترکیب های دیگر:
- فلفل ابیض. فلفل اسلامبولی. فلفل اسود. فلفل بری. فلفل ترشی. فلفل خواص. فلفل دار. فلفل دان. فلفل در آتش افکندن. فلفل دراز. فلفل سای. فلفل سبز. فلفل سپید. فلفل سفید. فلفل سودان. فلفل سیاه. فلفل شامی. فلفل صغیر. فلفل صقالبه. فلفل فرنگی. فلفل قرمز. فلفل قرود. فلفل کافور. فلفل کبیر. فلفل کوهی. فلفل نمکی. فلفل هندی. فلفلی. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(فُ فُ)
خادم زیرک، لیف خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفلیل
تصویر تفلیل
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی پلپدار تند، پلپل نگاره: جامه، زبان گز: می، مرغول: موی، پوست پیراسته
فرهنگ لغت هوشیار
خادم زیرک، گیاهی است از راسته دو لپه ایهای بی گلبرگ که جزو تیره کبابه ها میباشد و ضمناً دانه ای است ریز و سیاه رنگ دارای طعم تند وتیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلفل
تصویر فلفل
((فِ لْ فِ))
پلپل، گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که میوه آن ادویه ای است با طعم تند و سوزنده
فرهنگ فارسی معین