- تفل
- بزاق، آب دهان تف انداختن
معنی تفل - جستجوی لغت در جدول جو
- تفل
- تف انداختن
- تفل
- بزاق، آب دهان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانده پایی کوفته پایی
درد لرد ته مانده
روباه بچه روباه توسک
رخنه کردن
نیک بریدن
رهانیدن
مفلس شدن، و نام آخرین شهر آذربایجان است
پاره پاره کردن
فرزانگی کنتایی (فرزان فلسفه حکمت) (کنتا ساحر) فرزانیدن
((تِ لُ))
فرهنگ فارسی معین
نامی تجاری مشتق از ماده ای پلاستیکی که برای ایجاد پوشش های بسیار مقاوم در برابر گرما و عوامل شیمیایی مورد استفاده قرار می گیرد
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
خر زهره از گیاهان کتران سفت (کتران قطران)
کتران شل
فرورونده
کودک
ناتوانی در انجام درست کاری، خرامیدن دامن کشان رفتن دامن دامن دراز، جامه گشاد، دم اسپ، پرگوشت، زندگی فراخ خرامیدن بناز رفتن
شاهدانه های چینی از گیاهان
کنجاره لرد درد کنجال خره هم آوای فره کنجاره تفاله، آنچه ازمایعی ته نشین شود چون درد شراب دردی، تیرگی شیر و روغن، آنچه دفع شود از معده سرگین
مورچه، پوست گردن، ژولیدن موی، تیز وزیدن سرگین پیل
جمع شدن مردم
زدوده شدن، زینت گرفتن
به تکبر خرامیدن
طفیلی شدن
به نشیت در آمدن
کوپلگی (کوپله قفل) بسته شدن در قفل شدن، بستگی (در و مانند آن)،جمع تقفلات
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی
غفلت ورزیدن
مرد چرکین
بروت پیرایی (بروت سبلت)، ناخن گیری، بانه زدایی (بانه عانه موی زهار)، چرک زدایی در روزهای هنج (حج)
تافتگی تفتگی