جدول جو
جدول جو

معنی تفل - جستجوی لغت در جدول جو

تفل
بزاق، آب دهان
تصویری از تفل
تصویر تفل
فرهنگ فارسی عمید
تفل
تف انداختن
تصویری از تفل
تصویر تفل
فرهنگ فارسی عمید
تفل
(تَ شُ)
ناخوش شدن بوی تن از نابکار داشتن عطر. (از تاج المصادر بیهقی). بدبوی گردیدن و بدبوئی که از ترک طیب باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفلت المراءه، خوشبوی گردید آن زن. (از اضداد است). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تفل
(تَ صُ)
خدو انداختن و افکندن ازدهان چیزی. تفل تفلا فالتفل اقل من البزق و اوله البزق ثم النفث ثم النفخ. و منه تفل الراقی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تفل
(تَ فِ)
رجل تفل، مرد بدبوی، نعت است از تفل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تفل
(تُ)
خدو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفال، بصاق. (اقرب الموارد) ، کفک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تفل
(تُفْ فَ)
لغتی است در تتفل به معنی روباه یا روباه بچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تتفل و تتفله شود
لغت نامه دهخدا
تفل
(تِ)
تفاله. ثفل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اغلب بجای ثفل آید. (دزی ج 1 ص 149) ، فضله: شکمش درد گرفت و بسی تفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه تفسیر طبری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تفل
بزاق، آب دهان تف انداختن
تصویری از تفل
تصویر تفل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ)
شکافته شدن قدم. (تاج المصادر بیهقی). کفته گردیدن پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فِلَ)
نعت مؤنث است: امراءه تفله، زن بدبوی. از: تفل، بمعنی بدبوی گردیدن. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) رجوع به تفل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
ج، تتافل. روباه یا روباه بچه. و در آن لغات است: تفّل، تتفل، تتفل، تتفل، تتفل، تتفل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، مؤنث آن تتفله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاه خشک یا درختی است یا نباتی است سبز تیره رنگ مایل بسرخی زردی آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ طُءْ)
درگذشتن چیزی از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رهایی یافتن. (از اقرب الموارد) : و قل من رأیناه تفلت منه. (ابن البیطار ج 1 ص 133) ، پیکار نمودن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجستن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ)
رهایی یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخلص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ غُ)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته و بریده شدن و ترکیدن پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشقق: تفلعت البطیخته. و از ابن فارس: تفلعت البیضه، ای انفلقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکافته شدن. (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). شکافته و پاره گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت کوشیدن در دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت کوشیدن در دویدن چندانکه از تیزی سرعت بشگفت آورد مردم را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بادریسه شدن پستان زن. (تاج المصادر بیهقی). پستان دختر گرد شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
رخنه شدن تیغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). رخنه شدن، خفتن روی تیغ و کارد و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکست خوردن لشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَلُ)
برآوردن شپش از سر ولباس. (از اقرب الموارد) ، کاویدن پرنده با منقار میان پرهای خود را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطفل
تصویر تطفل
طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفر
تصویر تفر
مرد چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغفل
تصویر تغفل
غفلت ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغل
تصویر تغل
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی
فرهنگ لغت هوشیار
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
فرهنگ لغت هوشیار
کوپلگی (کوپله قفل) بسته شدن در قفل شدن، بستگی (در و مانند آن)،جمع تقفلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
به نشیت در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفل
تصویر ترفل
به تکبر خرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحفل
تصویر تحفل
زدوده شدن، زینت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفل
تصویر آفل
فرو رونده فرو شونده ناپدید گردنده غروب کننده غارب، جمع آفلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتفل
تصویر تتفل
روباه بچه روباه توسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفلج
تصویر تفلج
مانده پایی کوفته پایی
فرهنگ لغت هوشیار
بروت پیرایی (بروت سبلت)، ناخن گیری، بانه زدایی (بانه عانه موی زهار)، چرک زدایی در روزهای هنج (حج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال
تصویر تال
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفل
تصویر آفل
فرورونده
فرهنگ واژه فارسی سره
دو قطعه ی آهنی که بر دو سر محور چرخ آب دنگ نصب شود
فرهنگ گویش مازندرانی