جدول جو
جدول جو

معنی تفصیله - جستجوی لغت در جدول جو

تفصیله
(تَ لَ / لِ)
ظاهراً نوعی صوف آهاردار است:
صوف سته عشری قبرسی و تفصیلۀ
کستمانی حلبی حبر و غزی ّ بسیار.
(نظام قاری ص 15).
آش بر صوف تفصیله مریزید که آن خود آش خود دارد. (نظام قاری ص 167)
لغت نامه دهخدا
تفصیله
پاره ای از پارچه، برشی از جامه قطعه ای پارچه، برشی از جامه
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
فرهنگ لغت هوشیار
تفصیله
((تَ لِ یا لَ))
قطعه ای پارچه، برشی از جامه
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفشیله
تصویر تفشیله
خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشله، تفشیره، طفشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
جدا کردن، فصل فصل کردن کتاب و شرح و بسط دادن مطلب، شرح و بیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسیله
تصویر تفسیله
نوعی پارچۀ ابریشمی که از آن قبا و لباده یا لباس دیگر بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لِ)
دهی است در بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که 115تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و توتون و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ)
جنسی از پارچۀ ابریشمی باشد که از آن قبا و چیزهای دیگر دوزند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ)
گوشت و گندنا و گوز مغز و خایه درهم هریک اندر کنند و بپزند و تفشیله خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 244). گوشت و گندنا و گشنیز و مغز گوز و انگبین به دیگ اندرکنند و بپزند و تفشیله گویند. (فرهنگ اسدی نخجوانی). تفشله. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). قلیه ای که باگوشت و تخم مرغ و زردک و عسل باشد و بعضی گندم و مویز و کردکان و گشنیز هم داخل کرده اند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری) (از اوبهی) (از انجمن آرا) (آنندراج) :
غمزی ای نابکار چون غلبه
روی چونانکه، پخته تفشیله.
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 444).
، در کتب طبی، آشی که از سرکه و عدس پزند برای دفع خمار. طفشیل معرب آن. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
سالکان مسالک تحقیق
فارغند از شراب و تفشیله.
فخری (از فرهنگ رشیدی).
، عدس سبز پخته را نیز گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به تفشله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مقابل اجمالی. منسوب به تفصیل. مشروح. مفصل. به تفصیل
لغت نامه دهخدا
پا جوش خرما بن پا جوش کویک، خویش نزدیک برای مرد، تیره در رده بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
جدا کردن، پاره پاره کردن، فصل فصل کردن، پیدا کردن و بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیه
تصویر تفصیه
رهاندن از تنگی رهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیله
تصویر تفسیله
قسمی پارچه ابریشمی که از آن قبا و ازار و غیره دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفشیله
تصویر تفشیله
قلیه ای که با گوشت و تخم مرغ و زردک و عسل تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
مشروح، مفصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
((تَ))
مفصل، مشروح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
((تَ))
جدا کردن. فصل فصل کردن، شرح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفسیله
تصویر تفسیله
((تَ لِ))
نوعی پارچه ابریشمی که از آن جامه و غیره دوزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
Elaboration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
élaboration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جزئی، دقیق
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
elaboración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
विस्तार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
elaborasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
การอธิบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
uitwerking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
elaboration
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
elaborazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
elaboração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
阐述
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
opracowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
Ausarbeitung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
разъяснение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
הסבר
دیکشنری فارسی به عبری