جدول جو
جدول جو

معنی تفصم - جستجوی لغت در جدول جو

تفصم
(تَءْ)
شکسته گردیدن بی جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تفصم
شکستن بی جدایی
تصویری از تفصم
تصویر تفصم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن، از چیزی یا کسی رهایی یافتن، کنجکاوی دربارۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
فهمیدن، دریافتن، مطلبی را کم کم درک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ هََ)
شکستن چیزی را بی جدایی. (منتهی الارب). شکستن بی جدا کردن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد) ، بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، ویران شدن خانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
به سر بینی گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن فقم یعنی چانه و یا سر بینی کسی را. (از ناظم الاطباء). چانه یعنی ریش کسی گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ فَصْ صِ)
شکسته گردنده بی جدائی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکسته شده بی آن که جدا شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفصم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَهَْ هَُ هْ)
شیوازبانی نمودن. (تاج المصادر بیهقی). زبان آور شدن مرد عربی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به زبان عرب سخن گفتن اعجمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به تکلف فصاحت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفاصح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ صَ)
دوم پادشاهان 15:16 بگمان ’کاندر’ در موقع تفسیح حالیه که در جنوب نابلس می باشد، واقع بوده است لکن سایرین گمان برده اند که در نزدیکی رود اردن یا در نزدیکی ترصه بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
روان شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَیْ یُ)
از دشواری و تنگی بدر آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی از عهدۀ این کار محقق بودی من از همه مطیعتر و راضی تر بودمی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189). و از مضایق مداخل و مخارج تفصی تواند نمود. (جهانگشای جوینی). و از ملامت و تقریع مسلمانان بکدام بهانه تفصی نمایم. (جهانگشای جوینی). و هیچکس از مضایق آن تفصی نتواند بود. (جهانگشای جوینی) ، رهایی یافتن از هرچه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا شدن از کسی. (از اقرب الموارد) : لیتنی اتفصی من فلان، ای تخلص منه . و کل شی ٔ باین شیئاً فقد تفصی عنه. (اقرب الموارد) ، به نهایت چیزی رسیدن. تفصی الشی ٔ استقصاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
شکفتن گل. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَکْ کُ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). انقصام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ صُ)
دریافتن به درنگ. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن. (زوزنی) (دهار). اندک اندک دریافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ادراک. دریافت و بازیافت. (ناظم الاطباء) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
پای برنجن شکسته بی جدائی. (منتهی الارب) (آنندراج). خلخال شکسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَقْ قُ)
رنجور و کاهل شدن از تب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توصم
تصویر توصم
تپ زدگی تپ داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
دریافتن بدرنگ، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصح
تصویر تفصح
به تکلف فصاحت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصد
تصویر تفصد
روان شدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعم
تصویر تفعم
شکفتن شکوفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
((تَ فَ هُّ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
((تَ فَ صِّ))
از تنگی و دشواری رها شدن، درباره چیزی کنجکاوی کردن
فرهنگ فارسی معین