قحف، یعنی قدح. (صحاح الفرس، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمانه و قدح شرابخواری را گویند. وبه این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). قدحی باشد که از آن شراب خورند. (اوبهی). پیاله و جام شرابخواری. (ناظم الاطباء) : دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار یک چشم زو جدا مشو از رطل و از تفاغ. کسائی. و رجوع به نفاغ شود
قحف، یعنی قدح. (صحاح الفرس، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمانه و قدح شرابخواری را گویند. وبه این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). قدحی باشد که از آن شراب خورند. (اوبهی). پیاله و جام شرابخواری. (ناظم الاطباء) : دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار یک چشم زو جدا مشو از رطل و از تفاغ. کسائی. و رجوع به نفاغ شود
تراق. آواز بلندی که از شکستن یا شکافتن یا افتادن یا بهم زدن دو چیز سخت برآید. مجازاً، صدای رعد و امثال آنها. مثل: صدای تراغ از صحن شنیدم و از اطاق بیرون رفته دیدم کوزه از دریچه افتاده و شکسته است. این لفظ در قدیم تراک بوده و در تکلم حال مبدل به تراغ شده، چون زبان علمی ایرانیان بعد از اسلام تا چند سال قبل عربی بوده بسیاری از الفاظفارسی را با حروف عربی مینوشتند ازجمله این لفظ را هم ’طراق’ مینوشتند و تراق هم با قاف آخر، لیکن این لفظ عربی نیست باید تراغ نوشته شود. (فرهنگ نظام)
تراق. آواز بلندی که از شکستن یا شکافتن یا افتادن یا بهم زدن دو چیز سخت برآید. مجازاً، صدای رعد و امثال آنها. مثل: صدای تراغ از صحن شنیدم و از اطاق بیرون رفته دیدم کوزه از دریچه افتاده و شکسته است. این لفظ در قدیم تراک بوده و در تکلم حال مبدل به تراغ شده، چون زبان علمی ایرانیان بعد از اسلام تا چند سال قبل عربی بوده بسیاری از الفاظفارسی را با حروف عربی مینوشتند ازجمله این لفظ را هم ’طراق’ مینوشتند و تراق هم با قاف آخر، لیکن این لفظ عربی نیست باید تراغ نوشته شود. (فرهنگ نظام)
بریختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریختن آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن خون. (از اقرب الموارد) ، خالی کردن خنور را از آنچه در وی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خالی کردن ظرف را از آنچه در وی باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فارغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فراغ گردانیدن. (آنندراج). فراغت. (ناظم الاطباء) : سیف الدوله و بعزاجق بعد از فراغ از مهم ابوالقاسم و صاحبش و تفریغ خراسان از فساد ایشان با حضرت ناصرالدین آمدند. (از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174). - تفریغحساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن. (ناظم الاطباء). ، شکیبایی فروفرستادن خدا بر کسی. (از اقرب الموارد)
بریختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریختن آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن خون. (از اقرب الموارد) ، خالی کردن خنور را از آنچه در وی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خالی کردن ظرف را از آنچه در وی باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فارغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فراغ گردانیدن. (آنندراج). فراغت. (ناظم الاطباء) : سیف الدوله و بعزاجق بعد از فراغ از مهم ابوالقاسم و صاحبش و تفریغ خراسان از فساد ایشان با حضرت ناصرالدین آمدند. (از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174). - تفریغحساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن. (ناظم الاطباء). ، شکیبایی فروفرستادن خدا بر کسی. (از اقرب الموارد)
درختی است که شباهت بدرخت انجیر دارد بلکه میتوان گفت که نوعی از انجیر که بسیار بزرگ و بلندشاخه و پرسایه میباشد. در قدیم الایام در دشت اردن بسیار بود لکن فعلاً از آن درخت در آنجا بجز معدودی در نزدیکی اریحا وجود ندارد و متقدمین در فراهم کردن ثمر آن بسیار اقدام مینمودند. سختی و سنگینی چوبش معروف است و برای بنای خانه ها در کار بوده و از سرو ارزانتر بود و بعضی از تابوت های مصریان را که از این چوب بوده در این ایام یافته اند که با وجودی که مدت 3000 سال است ساخته شده همانا بحالت اصلی و اولی خود باقی میباشد
درختی است که شباهت بدرخت انجیر دارد بلکه میتوان گفت که نوعی از انجیر که بسیار بزرگ و بلندشاخه و پرسایه میباشد. در قدیم الایام در دشت اردن بسیار بود لکن فعلاً از آن درخت در آنجا بجز معدودی در نزدیکی اریحا وجود ندارد و متقدمین در فراهم کردن ثمر آن بسیار اقدام مینمودند. سختی و سنگینی چوبش معروف است و برای بنای خانه ها در کار بوده و از سرو ارزانتر بود و بعضی از تابوت های مصریان را که از این چوب بوده در این ایام یافته اند که با وجودی که مدت 3000 سال است ساخته شده همانا بحالت اصلی و اولی خود باقی میباشد