معنی تفرص - جستجوی لغت در جدول جو

تفرص(تِ رِ)

لغت نامه دهخدا

تفرج

سیر و گشت، کنایه از گشایش یافتن، از تنگی و دشواری بیرون آمدن، زایل شدن غم و اندوه، کنایه از گشادگی خاطر

فرهنگ فارسی عمید

تفرق

پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جدا شدن

فرهنگ فارسی عمید

تفرغ

از کاری فارغ شدن، دست از کار کشیدن، برای کاری آماده شدن، در امری جهد کردن

فرهنگ فارسی عمید

تفحص

جستجو کردن، کاوش کردن، تحقیق کردن دربارۀ امری یا چیزی

فرهنگ فارسی عمید

تفرس

نظر انداختن و خیره شدن به چیزی برای فهم آن، مطلبی یا امری را به زیرکی از روی نشانه و علامت فهمیدن، به فراست دریافتن

فرهنگ فارسی عمید

تفرد

تنها شدن، یگانه شدن، یکه و تنها بودن

فرهنگ فارسی عمید

تارص

(رِ)

استوار: فرس تارص، اسب استوارخلقت. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

تعرص

(بَ رَ)

اقامت نمودن بجای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تخرص

(اِ تِ)

دروغ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). افترا کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دروغ گفتن و افترا کردن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). قال ابوتمام:
تخرصاً و احادیثاً ملفّقهً
لیست بنبع اذا عدت و لا غرب.
(اقرب الموارد)

دروغ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). افترا کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دروغ گفتن و افترا کردن. (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). قال ابوتمام:
تخرصاً و احادیثاً مُلفَّقهً
لیست بنبع اذا عدت و لا غَرَب.
(اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تخرص

(تِ رِ)

یکی تخریص. (المعرب جوالیقی). رجوع به تخریص شود

لغت نامه دهخدا

تحرص

(اِ)

هنگام جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : انه لیتحرص غدائهم و عشائهم، انتظار وقت ناشتا و طعام شام آنها میکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکلف حرص کردن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)

لغت نامه دهخدا

تمرص

(تَ)

پریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رفتن چیزی، یقال: تمرص القشر عن السلت، ای طار عنه. یعنی، رفت پوست از جو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا