گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء) ، سبزه نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که مواشی چریدنش نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء) ، سبزه نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که مواشی چریدنش نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مغاکچۀ لب بالایین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقره ای بر وسط لب بالا. (از اقرب الموارد). دایره ای که زیر بینی، در وسط لب زبرین است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
مغاکچۀ لب بالایین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقره ای بر وسط لب بالا. (از اقرب الموارد). دایره ای که زیر بینی، در وسط لب زبرین است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان لیس بفارس و لکنه یتفرس. (اقرب الموارد)
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ُ لیس بفارس و لکنه ُ یتفرس. (اقرب الموارد)
پراگنده شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پراگنده گردیدن و پریشان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد تجمع. (اقرب الموارد) : جمعند بر تفرق عالم ولی ز ضعف موران باپرندو سپاه پرن نیند. خاقانی ، جدا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - تفرق اتصال، به اصطلاح طبیبان بمعنی زخم و جراحت. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گسستن پیوسته ای اعم از دریدن، شکستن و شکافتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - ، جدا شدن چیزی از دیگری یا به بریدن یا به گسستن و امثال آن. (یادداشت ایضاً)
پراگنده شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پراگنده گردیدن و پریشان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد تجمع. (اقرب الموارد) : جمعند بر تفرق عالم ولی ز ضعف موران باپرندو سپاه پرن نیند. خاقانی ، جدا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). - تفرق اتصال، به اصطلاح طبیبان بمعنی زخم و جراحت. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گسستن پیوسته ای اعم از دریدن، شکستن و شکافتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - ، جدا شدن چیزی از دیگری یا به بریدن یا به گسستن و امثال آن. (یادداشت ایضاً)
واپرداختن. (تاج المصادر بیهقی). پرداختن. (زوزنی) (دهار). پرداختن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، فراغت کردن خود را به جهت کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بذل کوشش و جهد کردن در کاری. (از اقرب الموارد)
واپرداختن. (تاج المصادر بیهقی). پرداختن. (زوزنی) (دهار). پرداختن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، فراغت کردن خود را به جهت کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بذل کوشش و جهد کردن در کاری. (از اقرب الموارد)
بر زبر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بر زور چیزی شدن. (زوزنی). بر بر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شاخ بسیاری زدن. (تاج المصادر بیهقی). شاخ زدن. (زوزنی). شاخ برزدن، بسیارشاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار گردیدن شاخه ها. (از اقرب الموارد) ، مهترین قومی را به زنی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). سیدۀ قومی را بزنی خواستن، برآمدن بر قوم و درآمدن در آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتم برآمدن بر قوم، برتر شدن بر قوم. (از اقرب الموارد) ، بیرون آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن مسائل از اصل موضوع و خارج شدن. (از اقرب الموارد)
بر زبر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بر زور چیزی شدن. (زوزنی). بر بر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شاخ بسیاری زدن. (تاج المصادر بیهقی). شاخ زدن. (زوزنی). شاخ برزدن، بسیارشاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار گردیدن شاخه ها. (از اقرب الموارد) ، مهترین قومی را به زنی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). سیدۀ قومی را بزنی خواستن، برآمدن بر قوم و درآمدن در آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتم برآمدن بر قوم، برتر شدن بر قوم. (از اقرب الموارد) ، بیرون آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن مسائل از اصل موضوع و خارج شدن. (از اقرب الموارد)
زیوری است لگام را از نقره یا آهن بشکل مربع یا مربع مستطیل و لغت نویسان این کلمه را نیاورده اند و فقط ابن درید در ذیل مادۀ فلس آنرا آورده گوید: ’کل حلیه فی اللجام من فضه او حدید مستدیر، فهی الفلوس و... وان کانت مستطیله او مربعه فی التفارص و الواحد تفرص’. پس تفرص از پشیزها است مربع یا مستطیل. (از نقود العربیه ص 145). رجوع به همین کتاب ص 68 و 146 شود
زیوری است لگام را از نقره یا آهن بشکل مربع یا مربع مستطیل و لغت نویسان این کلمه را نیاورده اند و فقط ابن درید در ذیل مادۀ فلس آنرا آورده گوید: ’کل حلیه فی اللجام من فضه او حدید مستدیر، فهی الفلوس و... وان کانت مستطیله او مربعه فی التفارص و الواحد تفرص’. پس تفرص از پشیزها است مربع یا مستطیل. (از نقود العربیه ص 145). رجوع به همین کتاب ص 68 و 146 شود
یکی از دهستانهای بخش طرخوران شهرستان اراک است و منطقۀ آبادان و حاصل خیزی است. این دهستان از 29 قریه تشکیل شده، 21 هزار تن سکنه دارد و طرخوران مرکز بخش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). قریۀ طاد از قراء تفرش است که بزعم عده ای مولد حکیم نظامی گنجوی میباشد. رجوع به نظامی و گنجینۀ گنجوی چ وحید دستگردی و شدالازار ص 273 و نزهه القلوب ج 3 ص 68 و مرآت البلدان ج 1 ص 467 و جهانگشای جوینی ج 2 ص 191 و تاریخ مغول اقبال ص 389، 539 و جغرافیای سیاسی کیهان شود
یکی از دهستانهای بخش طرخوران شهرستان اراک است و منطقۀ آبادان و حاصل خیزی است. این دهستان از 29 قریه تشکیل شده، 21 هزار تن سکنه دارد و طرخوران مرکز بخش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). قریۀ طاد از قراء تفرش است که بزعم عده ای مولد حکیم نظامی گنجوی میباشد. رجوع به نظامی و گنجینۀ گنجوی چ وحید دستگردی و شدالازار ص 273 و نزهه القلوب ج 3 ص 68 و مرآت البلدان ج 1 ص 467 و جهانگشای جوینی ج 2 ص 191 و تاریخ مغول اقبال ص 389، 539 و جغرافیای سیاسی کیهان شود
پر وازدن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). بال باز کردن مرغ و گستردن آن بخواهش فرود آمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بال گستردن و فرود آمدن مرغ بر چیزی. (از اقرب الموارد)
پر وازدن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). بال باز کردن مرغ و گستردن آن بخواهش فرود آمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بال گستردن و فرود آمدن مرغ بر چیزی. (از اقرب الموارد)