جدول جو
جدول جو

معنی تفحیه - جستجوی لغت در جدول جو

تفحیه(اِ تِءْ)
توابل در دیگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نیک دیگ افزار انداختن در دیگ، کلام را بسوی مضمونی بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گشاده و برهنه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکسو گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنحیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
برکنار کردن، یک سو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضحیه
تصویر تضحیه
غذا خورانیدن به کسی در وقت چاشت، قربانی کردن گوسفند یا شتر، ذبح کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ یَ)
نارفتن اول شب تا تاریکی شب بشود. (تاج المصادربیهقی). سیرناکردن در تاریکی اول شب، سیاه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با زغال سیاه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
میان پای از هم باز نهادن. (تاج المصادر بیهقی). پیش پایها نزدیک نهادن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شپش جستن در سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوش منشی نمودن با کسی به سخن شیرین و لطیف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، میوه آوردن جهت قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میوه خورانیدن قوم را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیرک و فقیه گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). آموزانیدن و آگاه گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ حَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: طلسم، یا دعای دفع اجنه و شیاطین و دیون و رجوع به همان کتاب ج 1 ص 148 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ)
بازداشتن دختر را از بازی باکودکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خودرا مستور داشتن و در حجاب آوردن و خودداری کردن از بازی با صبیان. (از اقرب الموارد) ، در پرده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ بُ)
درمانیدن. (تاج المصادر بیهقی). کند گردانیدن از سخن گفتن. (زوزنی). درمانده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ تُ)
زفان آور کردن و فراخ دهن کردن. (تاج المصادر بیهقی). فراخ دهان و درازدندان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَیْ)
رهایی دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گوشت از استخوان جدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) : فصیت اللحم عن العظم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَهَْ هَُ)
آشکار کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِءْ)
بچۀ زیرک آوردن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهه الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره. و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد مناسب است
کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن و شکافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَثْ ثُ)
دور کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زایل نمودن چیزی را و دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: نح الدمع عن خدک. (اقرب الموارد). زایل نمودن و یکسو نمودن. (منتهی الارب در ذیل ’ن ح و’). (ناظم الاطباء). رجوع به تنحی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حی یَ / یِ)
تحیت. تحیه. سلام و تعظیم و تواضع. (ناظم الاطباء) :
محمد ابن اسماعیل کاهلی
چو همنامان به تحمید و تحیه.
سوزنی.
رجوع به تحیت و تحیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَکْ کُ)
کسی را گفتن من فداء تو باد. (تاج المصادر بیهقی). کسی را گفتن که جان من فدای تو باد. (زوزنی). سر بهای تو باد بهای من، گفتن. یقال: فداه، اذا قال له جعلت فداک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
پاک کردن و محو کردن. (ناظم الاطباء). کوتاهی نکردن در محو کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
مهر کردن نامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قربان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته اندحتی اگرچه در آخر روز باشد. (از اقرب الموارد). ذبح کردن گوسفند را وقت چاشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چرانیدن گوسفند در چاشتگاه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). چرانیدن مواشی و جز آن را در چاشتگاه. (از اقرب الموارد) ، رفق کردن. (تاج المصادر بیهقی). شتاب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ضح رویداً، یعنی شتاب مکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شتابانیدن. (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: وحی الدواء الموت، ای عجله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُفْ فا حی یَ)
سیب فروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ حی یَ)
بنت سلیمان. محدثه است. (منتهی الارب) (قاموس الاعلام ترکی). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضحیه
تصویر تضحیه
ذبح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
یک سو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیه
تصویر تفصیه
رهاندن از تنگی رهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقیه
تصویر تفقیه
آگاه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیه
تصویر تفجیه
برهنه کردن، گشادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفحیم
تصویر تفحیم
سیاه گردانیدن چیزیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
خونبها دادن برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
((تَ یِ))
فدیه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنحیه
تصویر تنحیه
((تَ یِ یا یَ))
دور کردن، دور ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضحیه
تصویر تضحیه
((تَ یِ))
قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن، غذا دادن به کسی هنگام چاشت
فرهنگ فارسی معین