مسعود عمر بن عبدالله التفتازانی. همه او را استاد کل و سرآمد فضلای ابنای بشر می شمارند. از مؤلفات وی شانزده مجلد نام میبرند. وی در قریه تفتازان نزدیک فسادر خراسان سال 722 ه. ق. متولد گردید و گویند: نخستین تألیف وی شرحی است که بر تصریف زنجانی نگاشته وآن را در شانزده سالگی تألیف نموده است. وی در شهر سرخس مدفون است. او را پسری باقیمانده موسوم به مولانا محمد تفتازانی. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 صص 373- 375 و رجوع به تفتازانی سعدالدین شود
مسعود عمر بن عبدالله التفتازانی. همه او را استاد کل و سرآمد فضلای ابنای بشر می شمارند. از مؤلفات وی شانزده مجلد نام میبرند. وی در قریه تفتازان نزدیک فسادر خراسان سال 722 هَ. ق. متولد گردید و گویند: نخستین تألیف وی شرحی است که بر تصریف زنجانی نگاشته وآن را در شانزده سالگی تألیف نموده است. وی در شهر سرخس مدفون است. او را پسری باقیمانده موسوم به مولانا محمد تفتازانی. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 صص 373- 375 و رجوع به تفتازانی سعدالدین شود
ابن یحیی بن سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، ملقب به سیف الدین و معروف به شیخ الاسلام هروی از احفاد ملاسعد تفتازانی است و به همین جهت به احمد حفید نیز شهرت داشته است. رجوع به روضات الجنات ص 93 و معجم المطبوعات ستون 783 و ریحانه الادب ج 2 ص 376 و 377 و احمد بن یحیی بن سعدالدین شود
ابن یحیی بن سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، ملقب به سیف الدین و معروف به شیخ الاسلام هروی از احفاد ملاسعد تفتازانی است و به همین جهت به احمد حفید نیز شهرت داشته است. رجوع به روضات الجنات ص 93 و معجم المطبوعات ستون 783 و ریحانه الادب ج 2 ص 376 و 377 و احمد بن یحیی بن سعدالدین شود
احمد تفتازانی نوۀ ملا سعد تفتازانی معروف. درزمان شاه اسماعیل صفوی شیخ الاسلام هرات و از مراجع مهم مذهب تسنن بود. وی بمناسبت سرپیچی از قبول مذهب تشیع به دستور شاه اسماعیل کشته شد. (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ترجمه رشیدیاسمی ج 4 ص 50 و 56)
احمد تفتازانی نوۀ ملا سعد تفتازانی معروف. درزمان شاه اسماعیل صفوی شیخ الاسلام هرات و از مراجع مهم مذهب تسنن بود. وی بمناسبت سرپیچی از قبول مذهب تشیع به دستور شاه اسماعیل کشته شد. (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ترجمه رشیدیاسمی ج 4 ص 50 و 56)
تفتازانی ملقب به سیف الدین. چنانکه از تضاعیف کتاب حبیب السیر برمی آید وی از بزرگان دین و شیخ الاسلام اواخر مائۀ نهم و اوائل مائۀ دهم هجری بوده است و نام او در کتاب مزبور پیوسته با مولانا ذکر میشود و با لقب سیف المله و الدین نیز آمده است و تا سال 916 هجری قمری از وی نام برده میشود، نظام الدین عبدالعلی بیرجندی منجم و جغرافیادان و دانشمند این زمان در برخی از علوم نزد وی تلمذ کرده است. مقام این مرد بدان جای گاه بوده است که سلاطین و امرا با او مشورت میکردند و برای نصیحت شاهزادگان انتخاب میکردند و او را در هرات مدرسه ای بوده است که مجلس مشورت در باب واقعۀ محمدخان شیبانی در آنجا منعقد شده، و عقد ازدواج شاهزادگان به دست این مرد بسته میشده است و او راست: کتابی بنام رسالهالصید و حاشیه ای بر شرح تلخیص جدّ خود سعدالدین تفتازانی و آنچه در حبیب السیر درباره او در جاهای مختلف آمده چنین است: سید صدرالدین الحسینی از اجلۀ سادات خراسان بوده همواره در طریق زهد و تقوی سلوک مینمود. از جامع فضائل نفسانی شیخ الاسلام سیف الدین احمد تفتازانی چنان استماع افتاد... (ص 212). قاضی شمس الدین مسکین بصفت علم و تقوی... از جناب مولانا شیخ الاسلامی سیف الدین احمدالتفتازانی استماع افتاد که میرزاالغ بیک گورکان در ایام سلطنت... (ص 220). و در اوائل سنۀ اثنی و تسعین و ثمانماءه (892 هجری قمری) به ساعتی مسعود و زمانی محمود سادات و قضاه و علماء در مجلس اشرف اعلی اجتماع نموده جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی آن دو گوهر بحر کامرانی را با یکدیگر عقد بست... (ص 264). و روز یکشنبه سیم رجب 903 هجری قمری سادات و قضات و اکابر و اشراف در باغ زاغان مجتمع گشته جناب شیخ الاسلام مولانا سیف المله و الدین احمد التفتازانی در ساعتی که مانند نام شاهزاده مسعود بود... و قبل از وقوع جنگ تشین بروزی چند خاقان سعادت قرین جناب شیخ الاسلامی سیف المله و الدین احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابوسعید بورانی و سید غیاث الدین محمد صدر را بجانب گرمسیر فرستاده بود تا میرزا بدیع الزمان را نصیحت نموده... و شنیدند که سلطان بدیع الزمان میرزا بر سبیل ایلغار لشکر بسر پدر نامدار کشیده است بنابر آن شیخ الاسلام عنان مراجعت بدارالسلطنۀ هراه انعطاف داد.... (ص 277). و جهه اطمینان میرزا بدیع الزمان وامراء عالیشأن جناب شیخ الاسلامی سیف المله والدین احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابوسعید بورانی و سید نظام الدین سلطانعلی مشهدی که مشهور بود. (ص 169)... ومظفر حسین میرزا در جوف لیل بهراه درآمده بباغ شهر خرامید و شیخ الاسلام مولانا سیف الدین احمد التفتازانی وامیر غیاث الدین محمدابن امیر جلال الدین یوسف الرازی و قاضی اختیارالدین حسن را طلبیده در باب محافظت هراه از ایشان استعانت جست جواب دادند که نگاه داشتن شهر بلشکر میسر میشود... صباح روز جمعه هشتم ماه محرم الحرام 913 هجری قمری سادات و قضاه و اکابر و اعیان هرات در مدرسه شیخ الاسلام جمع آمده در باب واقعه ای که روی نموده بود قرعۀ مشورت درمیان انداختند و خواطر اکابر و اصاغر بر سلوک طریق اطاعت و انقیاد محمد خان شیبانی قرار یافته راقم حروف را فرمودند تا عرضه داشتی مشعر به این معنی در قلم آورد.... سادات و قضاه وعلما و عامۀ رعایا و کافۀ برایا آن شب در کمال الم و ملال بسر بردند و در لجۀ تحیر و تفکر سرگردان بوده برای مخلص خویش هردم اندیشه ای میکردند. صباح روز شنبه برادر مولانا بنایبی از اردوی آن سالک طریق جهانگشائی بهراه رسید و نشانی که منشیان آستان ایشان بنام شیخ الاسلام و قاضی اختیارالدین حسن قلمی کرده بودند رسانید... (ص 311). در قسمت شکست خوردن محمدخان شیبانی گوید:... و صباح روز دیگر سادات و موالی و اعیان و اهالی مانند جناب شیخ الاسلام سیف المله و الدین احمدالتفتازانی و امیر نظام الدین عبدالقادر المشهدی و سید غیاث الدین محمد بن امیر جلال الدین یوسف رازی... در دارالسیادۀ سلطانیه جهت یراق پیشکش ساوری مجتمع گشته... (ص 357). در ترجمه حال مولانا نظام الدین عبدالعلی بیرجندی گوید:... و در خدمت شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی و مولانا مسعود شیروانی نیز شرط تلمذ بجای آورده... (ص 393). در قسمت اختتام کتاب، ذکر آدمیان غریبه الاشکال گوید: در اوائل جمادی الاول سنۀ ست عشر و تسعماءه (916 هجری قمری) در بعضی از محلات دارالسلطنۀ هرات از ضعیفه ای پسری متولد شد که چهار چشم و دو بینی و دو دهان داشت و در دهانش دو دندان رسته بود و بر پشت او پاره ای گوشت زیادتی بود مانند کوهان شتر و در وقتی که راقم حروف در مجلس جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمدالتفتازانی بود این طفل را بعد از آنکه مرده بود بدانجا آوردند و آن جناب متغیر گشته گفت: وقوع امثال این صور از جملۀ علامات انتقال ملک است. (ص 417). و در قسمت ذکر بعضی غرایب اوصاف... آورده:... در رساله الصید که مصنف آن جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی است که در سلک تحریر انتظام یافته که... (ص 418). و رجوع به احمد بن یحیی بن سعدالدین مسعود... شود
تفتازانی ملقب به سیف الدین. چنانکه از تضاعیف کتاب حبیب السیر برمی آید وی از بزرگان دین و شیخ الاسلام اواخر مائۀ نهم و اوائل مائۀ دهم هجری بوده است و نام او در کتاب مزبور پیوسته با مولانا ذکر میشود و با لقب سیف المله و الدین نیز آمده است و تا سال 916 هجری قمری از وی نام برده میشود، نظام الدین عبدالعلی بیرجندی منجم و جغرافیادان و دانشمند این زمان در برخی از علوم نزد وی تلمذ کرده است. مقام این مرد بدان جای گاه بوده است که سلاطین و امرا با او مشورت میکردند و برای نصیحت شاهزادگان انتخاب میکردند و او را در هرات مدرسه ای بوده است که مجلس مشورت در باب واقعۀ محمدخان شیبانی در آنجا منعقد شده، و عقد ازدواج شاهزادگان به دست این مرد بسته میشده است و او راست: کتابی بنام رسالهالصید و حاشیه ای بر شرح تلخیص جدّ خود سعدالدین تفتازانی و آنچه در حبیب السیر درباره او در جاهای مختلف آمده چنین است: سید صدرالدین الحسینی از اجلۀ سادات خراسان بوده همواره در طریق زهد و تقوی سلوک مینمود. از جامع فضائل نفسانی شیخ الاسلام سیف الدین احمد تفتازانی چنان استماع افتاد... (ص 212). قاضی شمس الدین مسکین بصفت علم و تقوی... از جناب مولانا شیخ الاسلامی سیف الدین احمدالتفتازانی استماع افتاد که میرزاالغ بیک گورکان در ایام سلطنت... (ص 220). و در اوائل سنۀ اثنی و تسعین و ثمانماءه (892 هجری قمری) به ساعتی مسعود و زمانی محمود سادات و قضاه و علماء در مجلس اشرف اعلی اجتماع نموده جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی آن دو گوهر بحر کامرانی را با یکدیگر عقد بست... (ص 264). و روز یکشنبه سیم رجب 903 هجری قمری سادات و قضات و اکابر و اشراف در باغ زاغان مجتمع گشته جناب شیخ الاسلام مولانا سیف المله و الدین احمد التفتازانی در ساعتی که مانند نام شاهزاده مسعود بود... و قبل از وقوع جنگ تشین بروزی چند خاقان سعادت قرین جناب شیخ الاسلامی سیف المله و الدین احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابوسعید بورانی و سید غیاث الدین محمد صدر را بجانب گرمسیر فرستاده بود تا میرزا بدیع الزمان را نصیحت نموده... و شنیدند که سلطان بدیع الزمان میرزا بر سبیل ایلغار لشکر بسر پدر نامدار کشیده است بنابر آن شیخ الاسلام عنان مراجعت بدارالسلطنۀ هراه انعطاف داد.... (ص 277). و جهه اطمینان میرزا بدیع الزمان وامراء عالیشأن جناب شیخ الاسلامی سیف المله والدین احمد التفتازانی و شیخ جلال الدین ابوسعید بورانی و سید نظام الدین سلطانعلی مشهدی که مشهور بود. (ص 169)... ومظفر حسین میرزا در جوف لیل بهراه درآمده بباغ شهر خرامید و شیخ الاسلام مولانا سیف الدین احمد التفتازانی وامیر غیاث الدین محمدابن امیر جلال الدین یوسف الرازی و قاضی اختیارالدین حسن را طلبیده در باب محافظت هراه از ایشان استعانت جست جواب دادند که نگاه داشتن شهر بلشکر میسر میشود... صباح روز جمعه هشتم ماه محرم الحرام 913 هجری قمری سادات و قضاه و اکابر و اعیان هرات در مدرسه شیخ الاسلام جمع آمده در باب واقعه ای که روی نموده بود قرعۀ مشورت درمیان انداختند و خواطر اکابر و اصاغر بر سلوک طریق اطاعت و انقیاد محمد خان شیبانی قرار یافته راقم حروف را فرمودند تا عرضه داشتی مشعر به این معنی در قلم آورد.... سادات و قضاه وعلما و عامۀ رعایا و کافۀ برایا آن شب در کمال الم و ملال بسر بردند و در لجۀ تحیر و تفکر سرگردان بوده برای مخلص خویش هردم اندیشه ای میکردند. صباح روز شنبه برادر مولانا بنایبی از اردوی آن سالک طریق جهانگشائی بهراه رسید و نشانی که منشیان آستان ایشان بنام شیخ الاسلام و قاضی اختیارالدین حسن قلمی کرده بودند رسانید... (ص 311). در قسمت شکست خوردن محمدخان شیبانی گوید:... و صباح روز دیگر سادات و موالی و اعیان و اهالی مانند جناب شیخ الاسلام سیف المله و الدین احمدالتفتازانی و امیر نظام الدین عبدالقادر المشهدی و سید غیاث الدین محمد بن امیر جلال الدین یوسف رازی... در دارالسیادۀ سلطانیه جهت یراق پیشکش ساوری مجتمع گشته... (ص 357). در ترجمه حال مولانا نظام الدین عبدالعلی بیرجندی گوید:... و در خدمت شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی و مولانا مسعود شیروانی نیز شرط تلمذ بجای آورده... (ص 393). در قسمت اختتام کتاب، ذکر آدمیان غریبه الاشکال گوید: در اوائل جمادی الاول سنۀ ست عشر و تسعماءه (916 هجری قمری) در بعضی از محلات دارالسلطنۀ هرات از ضعیفه ای پسری متولد شد که چهار چشم و دو بینی و دو دهان داشت و در دهانش دو دندان رسته بود و بر پشت او پاره ای گوشت زیادتی بود مانند کوهان شتر و در وقتی که راقم حروف در مجلس جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمدالتفتازانی بود این طفل را بعد از آنکه مرده بود بدانجا آوردند و آن جناب متغیر گشته گفت: وقوع امثال این صور از جملۀ علامات انتقال ملک است. (ص 417). و در قسمت ذکر بعضی غرایب اوصاف... آورده:... در رساله الصید که مصنف آن جناب شیخ الاسلامی مولانا سیف الدین احمد التفتازانی است که در سلک تحریر انتظام یافته که... (ص 418). و رجوع به احمد بن یحیی بن سعدالدین مسعود... شود
ابن یحیی بن سعدالدین مسعود بن عمر التفتازانی الهروی، مشهور بشیخ الاسلام، وی چون از احفاد محقق تفتازانی است باحمد حفید نیز شهرت دارد. صاحب روضات الجنات گوید: او در بیشتر علوم و مخصوصاً فقه و حدیث و تفسیر یگانه زمان و فرید عصر خود بود. و از بزرگان قضاه عامه و مشایخ اسلام است و مدت سی سال در سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا عهده دار قضاء هرات بود و آنگاه که شاه اسماعیل صفوی شیبک خان اوزبک را در مرو شکست داد و ماوراءالنهر را بتصرف درآورد و قصد هرات کرد تفتازانی با پنج تن از علماء هرات:امیر نظام الدین عبدالقادر مشهدی و سید غیاث الدین محمد بن یوسف رازی و قاضی صدرالدین محمد امامی و قاضی اختیارالدین حسین تربتی و امیر جمال الدین محدث دشتکی، در دارالاماره گرد آمدند و برای انتظام کارها و تعیین منزل شاه رای زدند و امیر جمال الدین پیش از ورود شاه بهرات بامر بعض از وزراء بر منبر رفت و برای آسودگی خاطر مردم سخنانی چند بگفت و آنها را خطبه کرد و بمتابعت اهل بیت و دوری از دشمنان آنان سفارش فرمود و بشرح مناقب اهل بیت پرداخت. و شاه را بخطبۀ غرائی بستود. با این حال هنگامی که شاه اسماعیل در سال 916ه.ق. هرات را فتح کرد کشتن تفتازانی و گروهی دیگر از علما را فرمان داد. و تفتازانی در رمضان همین سال بدست تحصیلداران و کسان شاه کشته شد و یکی دیگر ازعلماء شش گانه مزبور یعنی امیرغیاث الدین رازی، بعد از حبس طولانی، بدست امیرخان وزیر، مربی شاه طهماسب هنگام حکومت او در هرات پس از تفتازانی نیز بقتل رسید.و در بعضی تواریخ آمده است: هنگامی محقق علی بن عبدالعالی کرکی عاملی در موکب شاه طهماسب بهراه درآمد، کشتن تفتازانی را اعتراض کرد و گفت: اگر وی کشته نمیشدی شاید باقامۀ حجج قاطعه حقیت مذهب امامیه و بطلان دیگر مذاهب بر او روشن میشد و این سبب هدایت مردم این بلاد میگردید و این علی بن عبدالعالی مادام العمر بر قتل تفتازانی افسوس میخورد. او راست: مجموعه ای از فوائد متفرقه، در حدود سیصد فائده، متعلق بحل مشکلات و معضلات علوم، و دفع منافات متوهمه میان احادیث و آیات، و نوادر بسیار از ملح و حکایات که هر قسمت در فصلی علی حده نوشته شده است و حاشیه ای بر مختصر دو شرح تلخیص منسوب بخود او. و شرحی بر تهذیب المنطق جد خود که آن را در سال 882 نوشته است و تعلیقه ای بر شرح عقایدنسفیه در کلام، و غیرها. رجوع روضات الجنات ص 93 شود.و نیز او راست: حاشیه بر مطول و شرح فرائض السراجیه و شرح العقائدالعضدیه. و صاحب کشف الظنون در مورد دیگر وفات او را به سال 906 و در موضع دیگر وفات او را به سال 916 آورده است. و باز در شروح العقائدالعضدیه شرحی را نسبت به احمد بن محمد (بجای یحیی) حفید التفتازانی متوفی بسال 906 میدهد و ظاهراً مراد همان احمد بن یحیی است و سهوالقلمی یحیی را محمد کرده است
ابن یحیی بن سعدالدین مسعود بن عمر التفتازانی الهروی، مشهور بشیخ الاسلام، وی چون از احفاد محقق تفتازانی است باحمد حفید نیز شهرت دارد. صاحب روضات الجنات گوید: او در بیشتر علوم و مخصوصاً فقه و حدیث و تفسیر یگانه زمان و فرید عصر خود بود. و از بزرگان قضاه عامه و مشایخ اسلام است و مدت سی سال در سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا عهده دار قضاء هرات بود و آنگاه که شاه اسماعیل صفوی شیبک خان اوزبک را در مرو شکست داد و ماوراءالنهر را بتصرف درآورد و قصد هرات کرد تفتازانی با پنج تن از علماء هرات:امیر نظام الدین عبدالقادر مشهدی و سید غیاث الدین محمد بن یوسف رازی و قاضی صدرالدین محمد امامی و قاضی اختیارالدین حسین تربتی و امیر جمال الدین محدث دشتکی، در دارالاماره گرد آمدند و برای انتظام کارها و تعیین منزل شاه رای زدند و امیر جمال الدین پیش از ورود شاه بهرات بامر بعض از وزراء بر منبر رفت و برای آسودگی خاطر مردم سخنانی چند بگفت و آنها را خطبه کرد و بمتابعت اهل بیت و دوری از دشمنان آنان سفارش فرمود و بشرح مناقب اهل بیت پرداخت. و شاه را بخطبۀ غرائی بستود. با این حال هنگامی که شاه اسماعیل در سال 916هَ.ق. هرات را فتح کرد کشتن تفتازانی و گروهی دیگر از علما را فرمان داد. و تفتازانی در رمضان همین سال بدست تحصیلداران و کسان شاه کشته شد و یکی دیگر ازعلماء شش گانه مزبور یعنی امیرغیاث الدین رازی، بعد از حبس طولانی، بدست امیرخان وزیر، مربی شاه طهماسب هنگام حکومت او در هرات پس از تفتازانی نیز بقتل رسید.و در بعضی تواریخ آمده است: هنگامی محقق علی بن عبدالعالی کرکی عاملی در موکب شاه طهماسب بهراه درآمد، کشتن تفتازانی را اعتراض کرد و گفت: اگر وی کشته نمیشدی شاید باقامۀ حجج قاطعه حقیت مذهب امامیه و بطلان دیگر مذاهب بر او روشن میشد و این سبب هدایت مردم این بلاد میگردید و این علی بن عبدالعالی مادام العمر بر قتل تفتازانی افسوس میخورد. او راست: مجموعه ای از فوائد متفرقه، در حدود سیصد فائده، متعلق بحل مشکلات و معضلات علوم، و دفع منافات متوهمه میان احادیث و آیات، و نوادر بسیار از ملح و حکایات که هر قسمت در فصلی علی حده نوشته شده است و حاشیه ای بر مختصر دو شرح تلخیص منسوب بخود او. و شرحی بر تهذیب المنطق جد خود که آن را در سال 882 نوشته است و تعلیقه ای بر شرح عقایدنسفیه در کلام، و غیرها. رجوع روضات الجنات ص 93 شود.و نیز او راست: حاشیه بر مطول و شرح فرائض السراجیه و شرح العقائدالعضدیه. و صاحب کشف الظنون در مورد دیگر وفات او را به سال 906 و در موضع دیگر وفات او را به سال 916 آورده است. و باز در شروح العقائدالعضدیه شرحی را نسبت به احمد بن محمد (بجای یحیی) حفید التفتازانی متوفی بسال 906 میدهد و ظاهراً مراد همان احمد بن یحیی است و سهوالقلمی یحیی را محمد کرده است
حفید سعدالدین احمد بن محمد بن یحیی مشهور به حفید ملقب بشیخ الاسلام سعدالدین. متوفای 906 هجری قمری او راست: شرح تهذیب المنطق. حاشیه بر مطالع. حاشیه بر شرح وقایۀ صدرالشریعۀ الثانی
حفید سعدالدین احمد بن محمد بن یحیی مشهور به حفید ملقب بشیخ الاسلام سعدالدین. متوفای 906 هجری قمری او راست: شرح تهذیب المنطق. حاشیه بر مطالع. حاشیه بر شرح وقایۀ صدرالشریعۀ الثانی
آنچه ازآفتاب یا آتش گرم شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). هر چیز گرم شده از آفتاب یا آتش. (ناظم الاطباء) ، و قسمی از نان که آنرا به هندی پراتها گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
آنچه ازآفتاب یا آتش گرم شده باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). هر چیز گرم شده از آفتاب یا آتش. (ناظم الاطباء) ، و قسمی از نان که آنرا به هندی پراتها گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
سعدالدین مسعود بن عمر. حاشیه ای بر کشاف زمخشری نوشته است، ولی آن را تمام نکرده و فقط تا سورۀ فتح نگاشته است (متوفی در سال 792 هجری قمری). (کشف الظنون). ونیز او را آثار دیگری است. رجوع به تفتازانی شود
سعدالدین مسعود بن عمر. حاشیه ای بر کشاف زمخشری نوشته است، ولی آن را تمام نکرده و فقط تا سورۀ فتح نگاشته است (متوفی در سال 792 هجری قمری). (کشف الظنون). ونیز او را آثار دیگری است. رجوع به تفتازانی شود
در حال تاختن، مؤلف فرهنگ نظام آرد: صفت مشبهۀ تاختن است بمعنی تازنده و تاخت کننده: ابا جوشن و ترک و رومی کلاه شب و روز چون باد تازان براه، فردوسی، بر این شهر بگذشت پویان دو تن پر از گرد و بی آب گشته دهن یکی غرم تازان ز دم ّ سوار که چون او ندیدم بر ایوان نگار، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 1936)، برون رفت تازان بمانند گرد درفشی پس پشت او لاژورد، فردوسی، بهر کارداری و خودکامه ای فرستاد تازان یکی نامه ای، فردوسی، بزرگان که با طوق و افسر بدند جهانجوی و از تخم نوذر بدند برفتند یکسر ز پیش سپاه گرازان و تازان بنزدیک شاه، فردوسی، بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه، فردوسی، بگشتند گرد لب جویبار گرازان و تازان زبهر شکار، فردوسی، سواری ز قنوج تازان برفت به آگاه کردن بر شاه تفت، فردوسی، هزیمت گرفتند ایرانیان بسی نامور کشته شد در میان ... سوی شاه ایران بیامد سپاه شب تیره و روز تازان براه، فردوسی، شب و روز تازان چو باد دمان نه پروای آب و نه اندوه نان، فردوسی، فرستاده تازان به ایران رسید ز خاقان بگفت آنچه دید و شنید، فردوسی، فرستاده با نامه تازان ز جای بیک هفته آمد سوی سوفرای، فردوسی، فرستاده ای خواست از در جوان فرستاد تازان بر پهلوان، فردوسی، فرستاده تازان بکابل رسید وزو شاه کابل سخنها شنید، فردوسی، که افراسیاب و فراوان سپاه پدید آمد از دور تازان براه، فردوسی، هجیر آمد از پیش خسرو دمان گرازان و تازان و دل شادمان، فردوسی، همی رفت تازان بکردار دود چنان چون سپهبدش فرموده بود، فردوسی، هیچ سائل نکند از تو سوءالی که نه زود سوی او سیمی تازان نشود پیش سؤال، فرخی، خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها، منوچهری، آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117)، و بخیلتاش دادند و وی برفت تازان، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118)، و این حال روز پنجشنبه رفت پانزدهم صفر، آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157)، رسید آن یکی نیز تازان نوند گرفته سواری بخم ّ کمند، (گرشاسبنامه)، سوارانی سراندازان و تازان همه با جوشن سیمین و مغفر، ناصرخسرو، کناره گیر ازو کاین سوار تازانست کسی کنار نگیرد سوار تازان را، ناصرخسرو، گاهی سفیدپوش چو آبست و همچو آب شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام، خاقانی، خون خوری ترکانه کاین از دوستی است خون مخور ترکی مکن تازان مشو، خاقانی، روان کردند مهد آن دلنوازان چو مه تابان و چون خورشید تازان، نظامی، یاوران آمدند و انبازان هر یک از گوشه ای برون تازان، سعدی
در حال تاختن، مؤلف فرهنگ نظام آرد: صفت مشبهۀ تاختن است بمعنی تازنده و تاخت کننده: ابا جوشن و ترک و رومی کلاه شب و روز چون باد تازان براه، فردوسی، بر این شهر بگذشت پویان دو تن پر از گرد و بی آب گشته دهن یکی غرم تازان ز دُم ّ سوار که چون او ندیدم بر ایوان نگار، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 1936)، برون رفت تازان بمانند گرد درفشی پس پشت او لاژورد، فردوسی، بهر کارداری و خودکامه ای فرستاد تازان یکی نامه ای، فردوسی، بزرگان که با طوق و افسر بدند جهانجوی و از تخم نوذر بدند برفتند یکسر ز پیش سپاه گرازان و تازان بنزدیک شاه، فردوسی، بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه، فردوسی، بگشتند گرد لب جویبار گرازان و تازان زبهر شکار، فردوسی، سواری ز قنوج تازان برفت به آگاه کردن بر شاه تفت، فردوسی، هزیمت گرفتند ایرانیان بسی نامور کشته شد در میان ... سوی شاه ایران بیامد سپاه شب تیره و روز تازان براه، فردوسی، شب و روز تازان چو باد دمان نه پروای آب و نه اندوه نان، فردوسی، فرستاده تازان به ایران رسید ز خاقان بگفت آنچه دید و شنید، فردوسی، فرستاده با نامه تازان ز جای بیک هفته آمد سوی سوفرای، فردوسی، فرستاده ای خواست از در جوان فرستاد تازان بر پهلوان، فردوسی، فرستاده تازان بکابل رسید وزو شاه کابل سخنها شنید، فردوسی، که افراسیاب و فراوان سپاه پدید آمد از دور تازان براه، فردوسی، هجیر آمد از پیش خسرو دمان گرازان و تازان و دل شادمان، فردوسی، همی رفت تازان بکردار دود چنان چون سپهبدْش فرموده بود، فردوسی، هیچ سائل نکند از تو سوءالی که نه زود سوی او سیمی تازان نشود پیش سؤال، فرخی، خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها، منوچهری، آن دیو سوار اندر وقت تازان برفت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117)، و بخیلتاش دادند و وی برفت تازان، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118)، و این حال روز پنجشنبه رفت پانزدهم صفر، آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157)، رسید آن یکی نیز تازان نوند گرفته سواری بخم ّ کمند، (گرشاسبنامه)، سوارانی سراندازان و تازان همه با جوشن سیمین و مغفر، ناصرخسرو، کناره گیر ازو کاین سوار تازانست کسی کنار نگیرد سوار تازان را، ناصرخسرو، گاهی سفیدپوش چو آبست و همچو آب شوریده و مسلسل و تازان ز هر عظام، خاقانی، خون خوری ترکانه کاین از دوستی است خون مخور ترکی مکن تازان مشو، خاقانی، روان کردند مهد آن دلنوازان چو مه تابان و چون خورشید تازان، نظامی، یاوران آمدند و انبازان هر یک از گوشه ای برون تازان، سعدی
سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله الهروی خراسانی. وی فقیه و ادیب حنفی بودو در سال 722 هجری قمری متولد شد و در محرم 792 هجری قمری در سمرقند درگذشت. او راست: ارشاد الهاوی در نحو. الاصباح فی شرح دیباجه المصباح در نحو. ترکیب الجلیل در نحو. التلویح فی کشف حقایق التنقیح در اصول. تهذیب المنطق و الکلام. الجذر الاصم فی شرح مقاصد الطالبین. حاشیه بر کشاف زمخشری. دفع النصوص و النقوص. رسالهالاکراه. شرح تصریف زنجانی. شرح الکشاف. المطول در معانی و بیان و... (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 429). و رجوع به همین کتاب و دانشوران خراسان ص 244 و معجم المطبوعات و ریحانه الادب ج 1 ص 312 و انساب سمعانی شود
سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله الهروی خراسانی. وی فقیه و ادیب حنفی بودو در سال 722 هجری قمری متولد شد و در محرم 792 هجری قمری در سمرقند درگذشت. او راست: ارشاد الهاوی در نحو. الاصباح فی شرح دیباجه المصباح در نحو. ترکیب الجلیل در نحو. التلویح فی کشف حقایق التنقیح در اصول. تهذیب المنطق و الکلام. الجذر الاصم فی شرح مقاصد الطالبین. حاشیه بر کشاف زمخشری. دفع النصوص و النقوص. رسالهالاکراه. شرح تصریف زنجانی. شرح الکشاف. المطول در معانی و بیان و... (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 429). و رجوع به همین کتاب و دانشوران خراسان ص 244 و معجم المطبوعات و ریحانه الادب ج 1 ص 312 و انساب سمعانی شود
ناحیه ای است به خراسان از گوزگانان به حدود رباط کروان نزدیک اندر کوهها، مهتر ایشان را تمازان قزنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 96). رجوع به ترجمه مینورسکی ص 106 شود
ناحیه ای است به خراسان از گوزگانان به حدود رباط کروان نزدیک اندر کوهها، مهتر ایشان را تمازان قزنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 96). رجوع به ترجمه مینورسکی ص 106 شود