جدول جو
جدول جو

معنی تفاهم - جستجوی لغت در جدول جو

تفاهم
سخن یا مطلب و مقصود یکدیگر را فهمیدن، یکدیگر را درک کردن
تصویری از تفاهم
تصویر تفاهم
فرهنگ فارسی عمید
تفاهم
(تَءْ)
یکدیگررا فهمیدن و معرفت حاصل کردن. (از اقرب الموارد).
- سوء تفاهم، اشتباه و عدم درک مقاصد حقیقی
لغت نامه دهخدا
تفاهم
یکدیگر را فهمیدن و معرفت حاصل کردن
تصویری از تفاهم
تصویر تفاهم
فرهنگ لغت هوشیار
تفاهم
((تَ هُ))
یکدیگر را فهمیدن
تصویری از تفاهم
تصویر تفاهم
فرهنگ فارسی معین
تفاهم
هم اندیشی
تصویری از تفاهم
تصویر تفاهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تفاهم
درک، فهم، مرافقت، درک متقابل، سازگاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوء تفاهم
تصویر سوء تفاهم
بد درک کردن، بد دریافتن امری یا عملی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
فهمیدن، دریافتن، مطلبی را کم کم درک کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَذْ ذُ)
بزرگ گردیدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بزرگ و سخت قوی شدن کار. (از اقرب الموارد) : چون این خبر به ناصرالدین رسید به سیف الدوله نوشت تا روی به نیشابور نهد و برادر خویش بغراجق را بمدد او فرستاد تا کار ایشان دریابند و پیش از تفاقم شر و اشتعال نایرۀ ایشان بکفایت مهم ایشان قیام کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
اسم فاعل از فهم. (اقرب الموارد). رجوع به فهم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ صُ)
دریافتن به درنگ. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن. (زوزنی) (دهار). اندک اندک دریافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ادراک. دریافت و بازیافت. (ناظم الاطباء) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(عُ هَِ)
شتر مادۀ توانای چست و تیزرو، فراخی عیش، دویدگی سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَدْ دُ)
شیفته به شیر گردیدن شتربچگان قوم بعد بازکردن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
در خوردنی ها آن طعام که نه شیرین و نه ترش و نه تلخ باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قرعه زدن. (زوزنی). با یکدیگر قرعه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقارع. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، تقسیم کردن چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تساهم
تصویر تساهم
هم پشکی با هم پشک انداختن (پشک قرعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
دریافتن بدرنگ، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاهم
تصویر فاهم
دریابنده هوشیار فهم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن تفاهم
تصویر حسن تفاهم
نیکیافتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهم
تصویر تفهم
((تَ فَ هُّ))
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین