معنی تفاقم - جستجوی لغت در جدول جو

تفاقم

لغت نامه دهخدا

تفاهم

سخن یا مطلب و مقصود یکدیگر را فهمیدن، یکدیگر را درک کردن

فرهنگ فارسی عمید

متفاقم

(مُ تَ قِ)

کار بزرگ و گران. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاقم شود

لغت نامه دهخدا

تعاقم

(بُ خُ)

پیروی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعاقب. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاهم

(تَءْ)

یکدیگررا فهمیدن و معرفت حاصل کردن. (از اقرب الموارد).
- سوء تفاهم، اشتباه و عدم درک مقاصد حقیقی

لغت نامه دهخدا

تفاقع

(تَءْ یَ)

سپید گردیدن چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاقس

(تَءْ)

سر یکدیگر بزیر کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بموی سر گرفتن یکدیگر را و بزیر کشیدن. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاقر

(تَءْ)

بهانۀ فقر و درویشی آوردن، یکدیگر تفاخر کردن در فقر خویش، زبون و پست نمودن خویشتن. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

تفاقد

(تَ ءَدْ دی)

یکدیگر را گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاقح

(تَ ءَدْ دی)

پشت بسوی یکدیگر کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). پشت بر پشت یکدیگر قرار دادن گروه، کما تقول: تقابلوا و تظاهروا. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاطم

(تَ ءَدْ دُ)

شیفته به شیر گردیدن شتربچگان قوم بعد بازکردن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفقم

(تَ خُ)

به سر بینی گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن فقم یعنی چانه و یا سر بینی کسی را. (از ناظم الاطباء). چانه یعنی ریش کسی گرفتن. (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

تفاهم

یکدیگر را فهمیدن و معرفت حاصل کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تفاهم

((تَ هُ))

یکدیگر را فهمیدن

فرهنگ فارسی معین

تفاهم

هم اندیشی

فرهنگ واژه فارسی سره

تفاهم

درک، فهم، مرافقت، درک متقابل، سازگاری

فرهنگ واژه مترادف متضاد

معنی تفاقم - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما