جدول جو
جدول جو

معنی تفارط - جستجوی لغت در جدول جو

تفارط
(تَءْ یَ)
رسیدن کسی را اندوه در افراطیا سبقت نمودن اندوه بسوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). تسابق قوم. (ازاقرب الموارد) ، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج). سبق و تسرع. (اقرب الموارد) ، درنگ کردن چیزی از وقت خود چندانکه بخواهند، نرسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : تفارطت الصلاه عن وقتها، اذا تأخرت عنه . (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ زَبْ بُ)
یکدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشاتم. (اقرب الموارد). رجوع به تشاتم شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
بر یکدیگر به نوبت کردن گروهی چیزی را. (زوزنی) به نوبت داشتن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هم یتفارصون الماء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَحْ حُ)
از همدیگر گریختن دو گروه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تهارب قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
پیشی گیرنده. رجوع به فرط و فروط و فراطه شود، کسی که در آماده کردن دلو و رسن چاه بر دیگران پیشی گیرد. ج، فراط، فارطون، بندرت بصورت فوارط جمع بسته میشود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفارق
تصویر تفارق
جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفارق
تصویر تفارق
((تَ رُ))
از هم جدا شدن
فرهنگ فارسی معین