جدول جو
جدول جو

معنی تفاجی - جستجوی لغت در جدول جو

تفاجی
(تَ ءَجْ جُ)
شکافدار گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناجی
تصویر تناجی
راز گفتن، با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
یکدیگر را نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خود را از کسی حفظ کردن، پرهیز نمودن، یک سو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تُفْفا)
منسوب است به تفاح که سیب باشد. منسوب به تفاحه و آن نام شخصی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به تاج، رجوع به تاج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَجْ جُ)
گشاده داشتن میان هر دو پا در رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
با یکدیگر راز گفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). باهم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
خویشتن را نگاه داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وقایه ساختن بعضی بعض دیگر را چنانکه گویی هر کس رفیق خود را فدای خویش میسازد. (از اقرب الموارد) ، پرهیز نمودن و یکسو شدن و رهایی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرهیز کردن و انزوا از چیزی یا کسی. (از اقرب الموارد) : تفادی الاسود الغلب منه تفادیاً. (اقرب الموارد) : بحکم تفادی و تقاعد ملک نوح از کفایت آن مهم بصلح تن درداد. (ترجمه تاریخ یمینی). به مدارات و مجانبت جانب... و تفادی از وحشت و تجافی از کراهیت او پیش باز رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 312). از وزارت استعفا خواستی و از شغل تفادی و تبرا نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 359) ، یکدیگر را فاخریدن (بازخریدن). (زوزنی). سربهای همدیگر دادن و واخریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فدا شدن قوم بعضی بعض دیگر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
کون برآوردن خبزدوک تا گند کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْرْ)
شپش جستن خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ رُ)
یکدیگر را نیست و سپری گردانیدن در جنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیست گردانیدن بعض قوم مر بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) :
این تفانی از ضد آید، ضد را
چون نباشد ضد، نبود جز بقا.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
یکدیگر را هجاکردن. مهاجات. (مجمل اللغه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). با هم هجو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را هجو کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ع مص) استوار و قوی شدن، اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمنع و تحازن. (متن اللغه). تحازن یعنی تظاهر به اندوه. (از المنجد). تشاجی زن بر شوی خود، تمنع و تحازن وی. (از اقرب الموارد)، گام نزدیک گذاشتن چاپار در رفتار، تشاجت الدابه، تقرمطت فی مشیها. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
با هم مراد داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
جوانمردی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به فتوی نزدیک مفتی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف فتوت کردن و تشبه به جوانان نمودن تقول: ابرد من شیخ یتفتی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
احمد بن محمد بن عمر قاضی القضاه. ملقب به شهاب الدین خفاجی مصری. او از فاضلان عصر خود بود و در کتابی که کرده درباره خود می گوید: ’ابتداء در حجرۀ پدرم علم آموختم و سپس خالم ابوبکر شنوان بمن علوم عربیت آموخت و نیز چند سال شاگردی احمد علقمی و محمد صالحی شامی کردم و از داود بصیر طب فراگرفتم’. او سپس بقسطنطنیه رفت و بخدمت بزرگان بسیاری از اهل ادب و علم نائل آمد و در آنجا مقام قضاء یافت و آن قدر در این مقام برکشیده شد که قضاء مصر به او واگذار گردید بر این شغل بود تا آنکه معزول شد و بدمشق رفت و بعد از 90 سال زندگی بسال 1069 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1-ریحانهالالباء و زهرهالدنیا که حاوی اشعار و تراجم حال شاعر است. 2- شرح درهالغواص فی اوهام الخواص. 3- شفاءالغلیل فی کلام المعرب من الدخیل. 4- طرازالمجالس و چند کتاب دیگر. (از معجم المطبوعات). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 293 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ جی ی)
انتساب به خفاجه که نام زنی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای عثمانی و پدر تاج بک زاده جعفر و سعدی از شعرای ترکیه میباشد، وی در زمان ولایت عهد سلطان بایزید سمت دفترداری او را داشته است، از اوست:
گوزیاشلو کوکل زلف پریشانلر ایچنده
قالدم قرکوکیجه ده بارانلر ایچنده
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای ایران است، وی در دوران سلطنت عالم گیر شاه بهندوستان رفت و به وی انتساب یافت، از اوست:
در حیرتم کنون که جهان پر ز کشتنی است
بیکار در نیام چرا ذوالفقار ماند؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجی
تصویر تهاجی
هم نکوهی نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خویشتنداری، رها جویی، سر بها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نیست گرداندن یکدیگر هم نابودی، یکدیگر را نابود کردن هم را نیست کردن، با هم نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاجی
تصویر تشاجی
استوار و قوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
((تَ))
دوری گزیدن، پرهیز نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
((تَ))
یکدیگر را نابود کردن، با هم نیست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاوی
تصویر تفاوی
((تَ))
مساعده دادن به کارگر و زارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
((تَ))
با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی معین
از ماهیان خزری، کولی ماهی، عضله ی پشت ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی