معنی تغول در لغت نامه دهخدا

از حال بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گوناگون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تنکر. (اقرب الموارد)، هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، گمراه کردن: تغولتهم الغیلان، اضلتهم عن المحجه. (از اقرب الموارد). فلاه تغول، ای لیست بینه الطریق تضلل اهلها و تغولها اشتباها و تلونها. (اقرب الموارد)

معنی تغول - جستجوی لغت در جدول جو

تغول(تَءْ)

لغت نامه دهخدا

تغول

فرهنگ لغت هوشیار

تحول

برگشتن از حالی به حال دیگر، منقلب شدن، دگرگون شدن، دگرگون شدن اوضاع، جا به جا شدن

فرهنگ فارسی عمید

تغوط

غایط کردن، پلیدی کردن، پلیدی انداختن، قضای حاجت کردن

فرهنگ فارسی عمید

تغزل

غزل سرایی کردن، شعر عاشقانه

فرهنگ فارسی عمید

تطول

فضل و فزونی نمودن، منت نهادن بر کسی

فرهنگ فارسی عمید

تاول

هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)

هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و رو پوست از لا پوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود
جوانه، گوساله یا کره الاغ، برای مِثال چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی- صحاح الفرس - تاول)

فرهنگ فارسی عمید

تمول

مال دار شدن، مال بسیار به دست آوردن، ثروتمند شدن، توانگری

فرهنگ فارسی عمید

توغل

فرورفتن در امری، مبالغه کردن، تعمق و مطالعۀ بسیار در علم

فرهنگ فارسی عمید

مغول

قومی زرد پوست ساکن آسیای مرکزی، هر یک از افراد این قوم

فرهنگ فارسی عمید

متغول

(مُ تَ غَوْ وِ)

گوناگون و رنگارنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). گوناگون شونده. (آنندراج) (منتهی الارب). متلون. (از محیط المحیط) ، پایمال و منهدم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)

لغت نامه دهخدا

تمول

مالدار شدن، دولتمندی

معنی تغول - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما