سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
یکی از امرای دربار الجایتو و ابوسعید بهادرخان بود و به اتهام توطئه ای علیه ابوسعید گرفتار امیرچوپان شد و اموالش را مصادره کردند. و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 326 شود
یکی از امرای دربار الجایتو و ابوسعید بهادرخان بود و به اتهام توطئه ای علیه ابوسعید گرفتار امیرچوپان شد و اموالش را مصادره کردند. و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 326 شود