- تغلیظ
- درشت کردن، ستبر کردن
معنی تغلیظ - جستجوی لغت در جدول جو
- تغلیظ
- غلیظ کردن، ستبر کردن، چیزی را بر کسی سخت و درشت کردن، سخن درشت گفتن به کسی
- تغلیظ ((تَ))
- غلیظ کردن، سخن درشت گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به خشم آوردن خشم بر انگیختن
منسوب به خیانت کردن کسیرا، در زیر لباس پوشیدن
در بستن بستن فراز کردن بستن فراز کردن
دشگیراندن، دشگیر خواندن واهر دانستن (واهر غلط)، غلط کار خواندن بغلط نسبت دادن، بغلط انداختن، غلط کاری، جمع تغلیطات
غلبه دادن
به غلط انداختن، به غلط نسبت دادن
چیره گردانیدن، چیره ساختن، غلبه دادن
پرمایه، چگال
خشم گرفتن
به خشم شدن، خشم گرفتن، خشمناک شدن، سخت گرم شدن
دارای مادۀ محلول بسیار در مایع مثلاً چای غلیظ،
شدید، پررنگ مثلاً آرایش غلیظ،
کنایه از فشرده و انبوه مثلاً دود غلیظ،
با شدت یا وضوح فراوان مثلاً لهجۀ غلیظ، فحش غلیظ،
خشن و تندخو مثلاً مامور غلیظ
شدید، پررنگ مثلاً آرایش غلیظ،
کنایه از فشرده و انبوه مثلاً دود غلیظ،
با شدت یا وضوح فراوان مثلاً لهجۀ غلیظ، فحش غلیظ،
خشن و تندخو مثلاً مامور غلیظ
گنده و سطبر