جدول جو
جدول جو

معنی تغلت - جستجوی لغت در جدول جو

تغلت
(بَ ذَ رَ)
بر غفلت گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیلت
تصویر تیلت
تیلت (Tilt) یکی از تکنیک های حرکت دوربین در فیلم برداری و سینما است که به تغییر زاویه دوربین در محور عمودی اشاره دارد. در این تکنیک، دوربین به سمت بالا یا پایین حرکت می کند، بدون اینکه موقعیت افقی آن تغییر کند. تیلت معمولاً برای ایجاد تأثیرات بصری خاص یا دنبال کردن حرکت عمودی سوژه ها به کار می رود.
کاربردهای تیلت
1. نمایش ارتفاع :
- یکی از کاربردهای رایج تیلت، نمایش ارتفاع یا ابعاد عمودی است. برای مثال، زمانی که می خواهیم ارتفاع یک ساختمان بلند یا یک درخت بزرگ را نشان دهیم، دوربین از پایین به بالا تیلت می شود.
2. تبعیت از حرکت سوژه :
- تیلت می تواند برای دنبال کردن حرکت عمودی سوژه ها استفاده شود. برای مثال، هنگامی که یک شخصیت از پله ها بالا می رود یا از نردبان پایین می آید، دوربین به سمت بالا یا پایین تیلت می شود تا حرکت او را دنبال کند.
3. ایجاد تأثیرات روانی :
- حرکت تیلت می تواند تأثیرات روانی خاصی ایجاد کند. تیلت به سمت بالا می تواند حس عظمت یا قدرت را منتقل کند، در حالی که تیلت به سمت پایین ممکن است حس ضعف یا کوچک بودن را القا کند.
4. ایجاد تعلیق :
- تیلت می تواند برای ایجاد تعلیق و افزایش تنش در یک صحنه به کار رود. برای مثال، دوربین می تواند به آرامی از پایین به بالا حرکت کند تا یک تهدید یا خطر را به تدریج به مخاطب نشان دهد.
نحوه اجرای تیلت
1. استفاده از سه پایه :
- برای اجرای تیلت به صورت نرم و روان، معمولاً از سه پایه استفاده می شود. سه پایه هایی که قابلیت حرکت عمودی دارند، به دوربین اجازه می دهند تا به سمت بالا یا پایین حرکت کند.
2. کنترل سرعت :
- سرعت حرکت دوربین در تیلت بسیار مهم است. حرکت سریع می تواند حس شتاب یا اضطراب را منتقل کند، در حالی که حرکت آهسته می تواند به ایجاد حس تأمل یا تعلیق کمک کند.
3. ترکیب با دیگر حرکات دوربین :
- تیلت می تواند با دیگر حرکات دوربین مانند پن (Pan) یا تراکینگ (Tracking) ترکیب شود تا تأثیرات بصری پیچیده تری ایجاد کند.
مثال های استفاده از تیلت در فیلم ها
- `تایتانیک` (Titanic) : در صحنه ای که دوربین از پایین به بالا تیلت می کند تا عظمت کشتی تایتانیک را نشان دهد.
- `ماتریکس` (The Matrix) : در صحنه هایی که دوربین از پایین به بالا تیلت می کند تا شخصیت ها را به صورت قهرمانانه نشان دهد.
تیلت یکی از تکنیک های اساسی و تأثیرگذار در فیلم برداری است که به کارگردانان و فیلم برداران امکان می دهد تا داستان را به شیوه ای جذاب تر و بصری تر روایت کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
غالب شدن، چیره شدن و دست یافتن به چیزی، پیروزی یافتن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلت
تصویر غلت
غلتیدن، در موسیقی گردانیدن آواز در حلق، کشش دادن صوت هنگام آوازه خوانی، تریل
غلت خوردن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
غلت دادن: کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
غلت زدن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
غلت و واغلت: غلتیدن پی در پی
غلت و واغلت خوردن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
غلت و واغلت زدن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
فرهنگ فارسی عمید
(تُغُلْ لِ)
وقع فی وادی تغلس (ممنوعه مضافه) ،یعنی در بلا و سختی زشت افتاد و الاصل فیه ان الغارات کانت تقع بکره بغلس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
اسم مصدر از غلتیدن. به معنی غلط است که از غلطیدن باشد، و غلط معرب آن است. (از برهان قاطع) (آنندراج). غلتیدن بود و به پهنا گردیدن. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چرخیدگی به روی خود (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- غلت خوردن. غلت دادن. غلت زدن. رجوع به همین مدخل ها شود.
، تحریر (در آواز). رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(غَلْلَ)
غله. رجوع به غله شود: و چون به کنار دریا رسیدند وهزر جملۀ ذخیره و غلت کی مانده بود به دریا افگند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96)
لغت نامه دهخدا
(غِلْ لَ)
در قزوین و بعض جاهای دیگر به معنی قطر و ستبری و کلفتی و ضخامت و ثخن و عمق آید. ظاهراً کلمه ای است ترکی اصل و ریشه غلظت عرب، و یا غلت مصحف مخففی از غلظت عرب است: آفرین به غلتش صلوات بر کلفتیش. (در تداول قزوینیان در وصف خیار)
لغت نامه دهخدا
(تُ غَ)
آغل و جای باش گوسپندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ طُءْ)
درگذشتن چیزی از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رهایی یافتن. (از اقرب الموارد) : و قل من رأیناه تفلت منه. (ابن البیطار ج 1 ص 133) ، پیکار نمودن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجستن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ غَلْ لا)
شدت عطش و اضطرابی که در بیمار، ویژه بیماری تب پیدا شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی: تغلب علیه، ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی. (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن. (غیاث اللغات). زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر. (ناظم الاطباء) : افراسیاب عمر دراز و ملک بسیار داشت اما مملکت ایران بعد از منوچهر دوازده سال داشت بتغلب. و چندانکه توانست در عراق و بابل و قهستان خرابی میکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). از فرایض احکام جهانداری آنست که به تلافی خللها پیش از.... تغلب دشمن مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه). از کثرت تحکم و تغلب در حل و عقد و امر و نهی با لشکر دیلم سخن میراند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 373). کسی را بر او قوت تغلب نابوده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 410). در تغزز و تغلب بسته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 439)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَلْ لِ)
برغفلت گیرنده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که چیزی را برغفلت می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغلت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستم کردن و بی فرمانی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب خوردن خر، و زبان در دهن گردانیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ)
احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هجری قمری در بغداد درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی)
ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به غلط افکندن و به غلط افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ غُ)
بره یکساله. (تحفۀ حکیم مؤمن) (یادداشت مرحوم دهخدا). در گناباد خراسان برۀ یکساله، از نوع میشینه را گویند.
- برۀ تغلی، برۀ فربه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ طَ رَ)
غالیه بکارداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غالیه کردن موی و ریش را. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تغلی شود. (ناظم الاطباء) ، غلاف یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
غلط کردن. یا غلت درحساب است و غلط در قول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). غلط کردن در حساب. (تاج المصادر بیهقی). ناصواب اگر در حساب باشد. (از رسائل تاریخ بیهقی پارسی نغز ص 396). غلط در حساب و کتاب و شماره. (برهان قاطع)
برانداختن بیع. (منتهی الارب). به هم زدن بیع و شری: غلت البیع و الشراء غلتاً، اقاله. (اقرب الموارد) ، تنزل قیمت متاعی به سبب کمی مقدار یا خرابی کیفیت آن. عدم اعتبار از حیث کیفیت یا کمیت. (دزی ج 2 ص 221)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غالیه بکار داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خضاب کردن در غالیه و آلودن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغلل. (اقرب الموارد). و رجوع به تغلل و تغلف شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غالیه بکار داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خود را خوشبوی مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن در چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ لُ)
بمعنی سردار از لغات ترکی نوشته شد و نام پادشاهی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلت
تصویر غلت
غلتیدن، به پهلو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
غلبه کردن و چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلج
تصویر تغلج
نافرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلف
تصویر تغلف
نیام یابی (نیام غلاف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلق
تصویر تغلق
ترکی سردار، نام یکی از شاهان ترک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغل
تصویر تغل
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
((تَ غَ لُّ))
پیروز شدن، غالب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلت
تصویر غلت
((غَ لَ))
اشتباه کردن در حساب و شماره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلت
تصویر غلت
((غَ لْ))
گشتن از یک پهلو به پهلوی دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلت
تصویر غلت
غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلط، غلبه، چیرگی، پیروز شدن، تسلط یافتن، چیره شدن، چیرگی یافتن، غالب شدن، غلبه یافتن
متضاد: مغلوب شدن، شکست خوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بره ی شش ماهه، میش، مرغ خانگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دو بست آهنی که بر دو سر محور چرخ آب دنگ نصب شود
فرهنگ گویش مازندرانی