جدول جو
جدول جو

معنی تغضین - جستجوی لغت در جدول جو

تغضین
(بَ لَ قَ)
بچۀ ناتمام افکندن شتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آژنگ روی گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنجیدن و درکشیده شدن چیزی و فی الاساس: دخلت علیه فغضن لی من جبهته. (از اقرب الموارد) ، از یک نوع سیر بازگردیدن ناقه: غضنت الناقه، راجعت، همیشگی شدن باران آسمان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغضن
تصویر تغضن
چین و چروک پیدا کردن پوست بدن یا جامه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَبْ بی)
اغن گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغن شود، افزون شدن درخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ربودن عشق خرد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدلیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ)
چیز تازه خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با ناز و نعمت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نقصان و خواری رسیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
درغبن انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ ثَ)
آژنگ روی شدن و ترنجیده پوست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشنج و تثنی: تغضنت الدرع علی لابسها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغضن
تصویر تغضن
((تَ غَ ضُّ))
چین و چروک افتادن پوست بدن یا جامه
فرهنگ فارسی معین