بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن در مجلس و فی حدیث علی (ع) : قاموا و لهم تغذمر و بربره. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و تغذمر الغضب و سوءاللفظ و التخلیط فی الکلام و کذا البربره. (اللسان از اقرب الموارد)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن در مجلس و فی حدیث علی (ع) : قاموا و لهم تغذمر و بربره. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و تغذمر الغضب و سوءاللفظ و التخلیط فی الکلام و کذا البربره. (اللسان از اقرب الموارد)
خویشتن را کشمیری جا نمودن. (آنندراج) (بهار عجم) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست. نعمت خان عالی (از بهار عجم). رجوع به تکشمیر شود
خویشتن را کشمیری جا نمودن. (آنندراج) (بهار عجم) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست. نعمت خان عالی (از بهار عجم). رجوع به تکشمیر شود
آب اندک خوردن. (زوزنی). بکاسه خرد آب خوردن یا کمتر از سیری آن خوردن. یقال: تغمر البعیر، ای لم یرو، یعنی سیراب نشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رنگ کردن به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غمره بر روی مالیدن زن جهت صفای رنگ، گیاه غمیر چریدن ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آب اندک خوردن. (زوزنی). بکاسه خرد آب خوردن یا کمتر از سیری آن خوردن. یقال: تغمر البعیر، ای لم یرو، یعنی سیراب نشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رنگ کردن به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غمره بر روی مالیدن زن جهت صفای رنگ، گیاه غمیر چریدن ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود