- تغسر
- در همی
معنی تغسر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه پیش سرش تا فرق موی نداشته باشد اصلع، آنکه سرش بی موی باشد
آسان شدن کاری
افسوس خوردن، حسرت خوردن
دشواری و سختی
برگردیدن از حال خود
بیان و واضح و آشکار شدن
خود شویی
طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
شکسته شدن، خرد شدن
گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
بهانه کردن، درنگ کردن بهانه آوردن، درنگیدن
پیش از وقت حاجت خواستن
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، اصلع، تویل، تز
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
دشوار شدن، سخت شدن، دشواری و سختی
حسرت داشتن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
شکسته شدن، درهم شکسته شدن، خرد شدن، شکستگی
از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن، دگرگون شدن، با تندی و خشم سخن گفتن، خشم کردن
کچل
ابر تنک ابر اندک ابرک
ممرز
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغار، مرز، جلم